در معرفی کتاب «پس از فوکوشیما»

«فلسفیدن پس از فوکوشیما» موضوعی بوده که فیلسوف سرشناس فرانسوی «ژان لوک نانسی» قرار بوده به آن بپردازد. در واقع  او به فاجعه‌ای که در 2011 در فوکوشیما رخ داد و بر اثر یک سونامی مواد اتمی به خارج از نیروگاه نشت کرد، اشاره دارد. رخدادی که زندگی بسیاری از موجودات جهان را تحت تاثیر قرار داد و این کتاب بیانگر درنگ و نگرش این فیلسوف به سرشت فاجعه‌هایی است که در عصر جهانی شدن و تکنولوژی بی‌حد و مرز به نظر می‌رسند و هیچ امکانی برای کنترل آن‌ها وجود ندارد. در پس از فوکوشیما با شیوه‌های گوناگون به ابعاد این فاجعه پرداخته شده است چه از منظر سیاسی و تکنولوژیکی و اقتصادی چه از منظر انسانی و در عین حال به تفاوت‌های انواع فجایع می‌پردازد، آن هم در زمانه‌ای که تکنولوژی هیچ حدی برای خودش قائل نیست و آن چه باید سبب آرامش و راحتی مردمان جهان باشد، به نوعی اسباب نگرانی‌اشان شده است.

پس از فوکوشیما

پس از فوکوشیما

در این کتاب می‌توان این ویژگی «نانسی» را  که بی وقفه در آثار خود نشان داده است، دریافت که بر این باور است که هر وجودی به طرز منحصربفردی جمعی است و جمعاً وجودی منحصربفرد. به بیان دیگر هر هستی یا زیستی، همزیستی است و به همین خاطر هویت بسته بی‌معنا است. در عین حال بخشی از کتاب به توضیح این نکته می‌پردازد که عنوان دوم کتاب یعنی «هم‌ارزی فاجعه‌ها» را نباید مد نظر گرفت، چرا که فاجعه‌ها با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. از نظر او «هم ارزی» یعنی وضع نیروهایی که به نحوی خود بر خود حکومت می کنند. خواه مسئله بر سر رآکتور هسته‌ای درهم شکسته یا بمب باشد، خواه قدرت آن رآکتور یا سلاح بیشتر یا کمتر. در تمام این ساختارهای خودزاده و خودپیچیده ساخته چیزی حکمفرمایی می‌کند که این فیلسوف فرانسوی آن را «هم ارزی» می‌داند و البته که خلاصه این هم ارزی، فاجعه بار است.

درباره نویسنده

ژان لوک نانسی فیلسوف معاصر است که در تابستان امسال ( 2021 ) در شهر استراسبورگ درگذشت. برای خیلی از ما نوشته‌اش درباره عباس کیارستمی شاید آشنا به نظر برسد. این فیلسوف فرانسوی، کوشیده است با نگارش کتاب بداهت فیلم، جهان فلسفی سینمای کیارستمی را مورد کاوش قراردهد. ژان-لوک نانسی در ٢٦ ژوئیه ١٩٤٠ در شهر بوردو به دنیا آمد و تحصیلات خود را در رشته فلسفه در شهرهای تولوز و پاریس دنبال کرد. رساله دکتری خود را به سرپرستی پُل ریکور درباره کانت نوشت و در اوج ماجراهای 1968 استادیار دانشگاه استراسبورگ شد و هیچ پیشنهادی او را از این دانشگاه دور نکرد، حتی پیشنهاد وسوسه برانگیز لئوتار و ژیل دولوز به او و دوستش لاکو-لابارت برای جانشین آنها شدن در دانشگاه ونسن در حوالی پاریس؛ هرچند او شعبه دوم مکتب استراسبورگ را در دانشگاه سن دیه گو آمریکا پایه نهاد. او چند اثر مشترک با لاکولابارت درباره ادبیات دارد از جمله اثری درباره نظریه ادبیات رومانتیسم آلمان. نانسی حدود صد اثر فلسفی نوشته است و معتقد است که فعالیت فلسفی زمانی آغاز می‌شود که معنا رنگ می‌بازد.

Jean-Luc-Nancy

بخشی از کتاب

*بیش از هرچیز باید به یاد داشته باشیم که آشویتس پیش‌تر چندین بار به هیروشیما پیوند زده شده است. پیامد آنچه جنگ جهانی دائم خوانده می‌شود، نه تنها خاتمه و صلحی انگاشته نمی‌شود که باید نشانه پایان جنگ باشد، بلکه خود را به مثابه سرآغازی دووجهی برمی‌نمایاند: از یک سو، سرآغاز طرحی برای نابودسازی مردن گروه‌های انسانی به‌دست عقلانیتی تکنولوژیک که به‌گونه‌ای سیستماتیک تکوین یافته است، و طرحی برای نابودسازی کل جمعیت‌ها و ناقص‌سازی فرزندان و نسل‌های بعدی آنها.

**جنون هیتلری محصول اروپا بود و تفاوت چشمگیری دارد با جاهل طلبی‌های سلطه‌گرایانه‌ای که دست پرورده ایالات متحده است به عنوان قدرتی که خود را نظم نوین جهان می‌پندارد، چیزی که در نشانش هم نمود یافته است.

منبع: سایت معرفی و نقد کتاب وینش

نقد و بررسی

پس از فوکوشیمادرنگدرنگ هاژان لوک نانسیفلسفهفوکوشیماکتاب فلسفیمعرفی کتابنانسینشر لگانقد کتاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *