مؤلف کتاب «چشم جانبین» در گفتوگو با ایبنا؛ الگوهای روایتی در رمان، متاثر از الگوهای روایتی در سینما هستند…

کتاب «چشم جانبین»
اسلامی درباره ایده اصلی کتاب که از مقاله آلن بدیو با عنوان «سینما: حرکت غلط» گرفته شده است اظهار کرد: بدیو مقالهای دارد که در دهه 90 به فرانسه نوشته و مبنای نظری کتاب «چشم جانبین: ملاحظاتی پیرامون زیباشناسی فیلم» آن مقاله است. بحث فروبسته نبودن زیباییشناسی فیلم برخلاف هنرهای دیگر را بدیو در این مقاله مطرح میکند.
این مترجم با اشاره به این که گرچه در مقالات بعدی که در دو دهه بعدی مینویسد خیلی به این ایده وفادار نمیماند و ایدههای تازهتری را دنبال میکند که گاه متناقض با ایده اولیه مقاله هستند گفت: اما ایده اولیه «سینما: حرکت غلط» باعث شد که من به زیباییشناسی فیلم از همین هستی شناسی زیباییشناسی فیلم از منظر خودآیین نبودن و مستقل نبودن نگاه کنم و از طریق ردگیری آثار هنری و فرمهای هنری دیگر در زیباییشناسی فیلم ایده نظریه بدیو را مقداری انضمامیتر و علمیتر کنم.
او همچنین بیان کرد: قبلترها به کرات گفته شده که سینما در جنبههای روایتی و داستانی خود تحت تاثیر ادبیات و رمان قرن نوزدهم و بیستم است و چون بسیار درباره آن بحث شده است خیلی وارد این مقوله نشدهام؛ چون کم و بیش برای همه تاثیرپذیری سینما از ادبیات آشکار است. اما آن جنبههای دیگری که کمتر کار شده است همین وجوهی هستند که در این کتاب به آنها پرداختم و نشان دادم که سینما به ندرت یک مولفه زیباییشناسی خاص خود را دارد و این جنبهها و مولفههای زیباییشناختی که ما در سینما میبینیم از طریق حرکت سینما در بین هنرهای دیگر محقق شده است.
این منتقد درباره مولفههای زیباییشناسی سینما بیان کرد: درواقع زیباییشناسی سینما خدایی نیست. به عنوان مثال همانند چیزی که در تاریخ نقاشی مشاهده میکنید که از طریق نور، سایه روشن، کمپوزیسیون، قاببندی، ابعاد، استفاده از رنگ و همه آن چیزهایی که در طول تاریخ نقاشی تحول پیدا کردند و آن چیزی که ما امروز به نام تاریخ نقاشی میشناسیم، چیزی نیست جز تاریخ تحول این عناصر.
او با بیان این که درباره هنرهای دیگرنیز به همین ترتیب میتوانیم مولفههایی را شناسایی کنیم که خاص آن هنرها هستند گفت: سینما را در سه سطح به شکل زیباییشناسی میتوانیم از هم متمایز کنیم. یکی همان جنبه روایتی و داستانگوی سینما است؛ از اولین فیلمهای داستانی و روایتی در سینما، که کارهای گریفیث است تا به الان، به وضوح سینما متاثر از الگوهای روایتی در رمان و داستان بوده است.
وی در ادامه اظهار کرد: در سطح دوم، وجوه بصری سینما چه در دوره سیاهوسفید و چه رنگی عمیقا متاثر از زیباییشناسی در نقاشی و بعد عکاسی بود. در سطح صمعی یعنی همانجایی که موسیقی به کار سینما آمد، از جنبههای زیباییشناسی موسیقی برداشته است. درواقع این سه سطح اصلی زیباییشناسی فیلم، سه سطحی هستند که پیششرط هنرهای دیگر ساخته و پرداخته شدند و سینما به عنوان یک هنر قرن بیستمی این توانایی و قابلیت را دارد که این ظرفیتها و تواناییها را مصادره کند و با یک نوع استحاله متناسب با فرم سینماتوگرافیک خود ارائه و نمود تازهای از آن را تجسم ببخشد.
مترجم کتاب «رزمناو پوتمکین» با اشاره به این که در جنبههای اجرا مانند بازیگری نیز به وضح سینما متاثر از تئاتر بوده و هست اظهار کرد: بخش عمده بازیگران بزرگ سینما یا سبکهای بازیگری در سینما پیشینه و سابقه تئاتری دارند و از درون سنتهای اجرا و بازیگری در تئاتر میآيند. پس مجموعه این جنبهها که زیباییشناسی سینما را تشکیل میدهند عموما متاثر از هنرهای دیگر است. شاید تنها جنبه مهمی که البته درباره ذاتی بودن آن در سینما هم بحث است مونتاژ باشد. منتها درباره مونتاژ نیز گفته میشود که تا حدودی تحت تاثیر جریان کوبیسم در نقاشی است.
مازیار اسلامی در پایان گفت: پیش از این که در سینما اساسا از مونتاژ به عنوان یک عنصر زیباییشناختی استفاده شود، زیباییشناسی نقاشی کوبیسم در اوایل قرن بیستم این ذهنیت مونتاژگونه را وراد هنرهای بصری کرده است. از این جهت میتوان گفت ایده اولیه ذهنی مونتاژ هم بیش از این که به سینما تعلق داشته باشد در سبک موسوم به کوبیسم در نقاشی تحقق پیدا کرده است. البته واضح است که سینما در تاریخ تدوین خود قابلیتها و امکانات تازهای را به هنر مونتاژ اضافه کرده و نسبت به سایر هنرهای دیگر از جمله نقاشی که خیلی از مونتاژ در سبک کلاژ هم استفاده کرده است. اما ایده اولیه مونتاژ هم در واقع ایده نقاشانه است و از درون سبک کوبیسم میآید تا خود سینما.