به قلم: حسین عیدیزاده
پیش از آنکه سینهفیلیای نوین نوشتۀ گیریش شامبو به ترجمۀ نوید پورمحمدرضا را بخوانم؛ از روی شناختی که از شامبو داشتم، یعنی مجموعه پستهای فیسبوکی، نوشتههایش در ژورنال لولا، بحثها و کارهای مشترکش با آدرین مارتین و وبلاگ جذابش و همینطور چند نوشته در سایتها و ژورنالهای سینمایی، مخصوصاً نوشتهاش با عنوان «برای سینهفیلیای نوین» که با سرعنوان «مانیفست» مدتی بعد از چاپ همین کتاب سینهفیلیای نوین به زبان انگلیسی منتشر شده بود، حدس میزدم که کتاب کمورقش که حالا در مجموعۀ کینو-آگورا در نشر لگا منتشر شده، قرار است خواسته یا ناخواسته مکملی باشد بر کتاب سینهفیلیا و تاریخ یا وزیدن باد بین درختها نوشتۀ کریستین کیتلی که مهدی نصرالهزاده آن را ترجمه و نشر بیدگل منتشر کرده بود.
راستش شروع کتاب شامبو هم مخصوصاً با ارجاعی که به مقالۀ سال ۱۹۹۶ سوزان سانتاگ با عنوان «انحطاط سینما» میدهد و آن را زیر سوال میبرد و بعد رفتن به گذشته و سرکشیدن به کارهای آندره بازن در فرانسه و کایه دو سینما این حس را تقویت میکند و احساس میکنی قرار است در خلال این نوشتۀ موجز و دقیق و صریح آن چیزی که در کتاب کیتلی کمرنگتر بود، یعنی سینهفیلی در عصر دیجیتال یا بگوییم سینهفیلی اینترنتی _ از دانلود و تماشای آنلاین فیلم گرفته تا نظردهی در فیسبوک و توئیتر و لترباکسد _ در اینجا پررنگ شود و تمرکز بر آن است. اما هر چه پیشتر میروی کتاب شامبو راه خودش را از کتاب کیتلی جدا میسازد، چه در طرح موضوع و چه در لحن و نوشتار.
کتاب کیتلی با لحنی آکادمیک نوشته شده بود، گویی نتیجۀ چندین سال تحقیق بود که ابتدا به شکل تِز منتشر شده بود و بعدش به شکل کتاب تدوین و بازنویسی شده بود. کتابی بسیار مهم و مرجعگونه که بیشتر خوانندۀ پیگیر و اهل مطالعات سینمایی را هدف قرار داده بود تا خوانندۀ عام سینما را، درحالی که کتاب شامبو بسیار خوشخوان و روان است و برای هر کسی که در عصر اینترنت شیفته سینماست و آن را دنبال میکند، خواندنی است و حتی به فراخور این دوران بسیاری از منابعی که به آنها ارجاع میدهد هم آنلاین است.
آرام آرام میبینیم که کتاب شامبو بهطور خلاصه دربارۀ چیزی فراتر از تاریخنگاری سینهفیلی در عصر جدید است. کتاب او توضیح روحیات سینهفیلی هم هست، دربارۀ اخلاق سینهفیلی هم هست، دربارۀ همه آن چیزهایی است که زندگی و شیوۀ زندگی سینهفیلی را شکل میدهد _ یک ایدۀ جذاب کتاب، پذیرفتن و ترویج نظرهای سریع و تلگرافی درست پس از دیدن یک فیلم است (ص ۵۳) که درست مخالف با اظهارنظر یکی دو سال پیش مارتین اسکورسیزی درباره نظردادن در توئیتر و لترباکسد و عصبانیتش از واکنش آنی است، چون اسکورسیزی سینهفیل خواسش به تمایز نقد و سینهفیلی نبود، چیزی که در این کتاب به خوبی باز شده است _ و از این نظر از کتاب کیتلی مخاطبی گستردهتر را هدف قرار میدهد.
سینهفیلیای نوین در شانزده بخش کوتاه _ عامدانه از فصل خواندن آنها پرهیز میکنم _ از تاریخ سینهفیلیا شروع میکند، به اخلاق سینهفیلیا هم سری میزند، به ابزار سینهفیلیا اشاره میکند و با انواع سینهفیلیاها بحث را خاتمه میدهد. نکتۀ مهم در این کتاب اما موضع خود شامبو است نه تنوع بخشها، شامبو سینما نخوانده و کارش _ منبع درآمدش _ سینما نیست، او یک سینهفیل است که علاقه به سینما باعث شده سالها این هنر و حواشی آن را دنبال کند و شکلهای جدید ابراز علاقه به آن را با آغوش باز بپذیرد، این موضع باعث میشود صداقتی در متن جاری باشد که کمتر میشود آن را در میان مخالفان سینهفیلی و حتی سینهفیلهای آماتور _ به قول شامبو _ جُست.
این درک عمیق زیست سینهفیلیایی است که باعث میشود شامبو بنویسد: «… اما پس از این مواجهه شخصی با فیلم، او میباید از مسیرِ رو به بیرون خود برای مواجهه با گفتمان انتقادی کلانتر و جهان، خود جهان، بنویسد. این تغییر جهت دوم ضروری است، چون مانع گرفتارشدن فرد درونِ «مارپیچ نزدیکبینِ» شخصیاش میشود و او را از خطری که همیشه سینهفیلها را تهدید میکند، میرهاند.»
(ص ۴۷) و توضیح دهد چرا هرچند سینهفیلی یک امر شخصی است اما برای غنی شدنش باید با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند و چطور در این فرایند نوشتن به امری مهم و کلیدی و اساسی بدل میشود. شامبو انواع نوشتن را میپذیرد (به پاراگراف انتهایی صفحه ۴۵ و ادامه آن در صفحه ۴۶ مراجعه کنید) اما تاکید میکند که نوشتن و نوشتار جایگاهی چون سبک در فیلمسازی دارد و برای اینکه نوشتۀ یک سینهفیل ارزشی ورای یک ذوقزدگی یا سرخوردگی آنی داشته باشد، نیاز دارد پالوده و صاحبسبک باشد.
اهمیتی که شامبو به نوشتن میدهد به نظرم یکی از مهمترین جنبههای سینهفیلی را که اغلب نادیده گرفته میشود، موکد میسازد.
او در بخشی از کتاب که دربارۀ اهمیت یا بیاهمیتی توصیف در نوشتار سینمایی در عصر وفور دسترسی به فیلمهاست بهطور ضمنی باز هم بر مسئولیت نویسندهبودن سینهفیل _ حتی سینهفیلی که کارش فقط پستکردن عکس است یا ویدئومقاله طراحی میکند _ تاکید میکند و در میان همین سطور است که توضیح میدهد سینهفیل باید با کارش تلنگر بزند، درواقع کار سینهفیل گشودن پنجرههای جدید است و نه تکرار مکررات، یا گفتن دوبارۀ دانستهها یا ترجمۀ دانستههای دیگران به نام خود، که کار او کشفکردن چیزی است که از چشم دیگران پنهان مانده و یا پیداکردن رابطهای است که مغفول مانده.
بعدتر شامبو خیلی واضح وارد بحث تقابل رویکرد آکادمیک و سینهفیلی به سینما میشود و آنجا به نتیجهگیری دربارۀ دو بحث نوشتن و توصیف میرسد و خیلی متواضعانه میگوید که ترجیح میدهد سینهفیل بین جایگاه منتقد یا عاشق سینما و یک آکادمیسین بایستد، تعادل را رعایت کند و احتمالاً بدین ترتیب است که آن فرد بهترین لحظات سینهفیلیایی را برای خودش و دیگران رقم میزند.
اخلاق مسئله است که در دوران زندگی اینترنتی بیش از همیشه زیر سوال رفته یا نه، اصلا شکل و معنایش عوض شده. کسی پشت صفحه مانیتور نشسته و میتواند به خودش اجازه دهد هر چیزی بنویسد و با هر لحنی موضع بگیرد و حکم صادر کند. شامبو امکان جدل را بهعنوان بخشی از زندگی سینهفیلی رد نمیکند، خودش کمی قبلتر از بحثهای داغ در کافههای پاریس سخن گفته اما به موضوعی مهم اشاره میکند: «… بهترین شرکتکنندگان در بحث آنهایی هستند که ظرفیت سازش در گفتوگو را در خود پرورش داده باشند، بهجای آن که بخواهند فقط حکم صادر کنند و دنبال دفاع از آن باشند.
یکی از مخاطراتِ سودمند چنین مَنِشی این است که گاهوبیگاه باورها و قضاوتهای فرد را با خود_ تردیدی مواجه میسازد» (ص ۳۹) خود_ تردیدی به نظرم معیاری است که با آن میشود فهمید فرد سینهفیل است یا نه برای هدفی دیگر وارد بحث و گفتوگو شده، میشود دامنۀ این جمله شامبو را گسترش داد و پای اخلاقیات دیگری را هم به وسط آورد که در نهایت زیر پرچم خود_تردیدی میشود جمعشان کرد.
این جمله و دیگر جملات شامبو که دربارۀ اخلاقیات یک سینهفیل هستند نشان میدهد کارهایی مثل استهزاء، ناسزاگویی و داستانبافی هم جایی در سینهفیلی غیرآماتور ندارد چون اگر سینهفیل پیش از هر سخنی، یک بار با تردید به حرف خود فکر کند، احتمالاً از صادرکردن حکم، مسخرهکردن و… پرهیز میکند. کتاب شامبو یک دوره اصول رفتار و منش سینهفیلی هم هست.
کتاب شامبو برخلاف ظاهر فریبندهاش سرشار از پیشنهادهای جدید است و جای بحث و تفسیر مفصل دارد و در این نوشته کوتاه مجال ندارم به همۀ آن بپردازم، اما حیف میبینم به یکی از بحثهای نهایی او اشاره نکنم، آنجایی که دربارۀ تنهایی سینهفیل مینویسد، کسی که با وجود تعامل با آدمهای دیگر اغلب تنهاست «به این دلیل که سینهفیل در یک جهان غیرسینهفیل زندگی میکند و کسانی دورهاش کردهاند که اغلب درکی از این وقف نامعقول و افراطی ندارند» (ص ۸۵) این یک تنهایی خودخواسته اما شیرین است. تنهایی که با جستوجو در فرومها و سایتها، خواندن نظرات دیگر تنهایان و درگیرشدن با آن بحثها و تصاویر فروکاهیده میشود و به سینهفیل قدرتی دوباره میدهد برای نفس و انرژیگرفتن برای بازگشت به دنیای غیرسینهفیلی که در آن زندگی میکند.
کتاب سینهفیلیای نوین این میزان خواندنی نبود اگر نوید پورمحمدرضا آن را به این دقت و هوشیاری ترجمه نکرده بود. لحن ترجمۀ او و گزینش معادلهایش جوری است که به ترجمه تشخص بخشیده است. کمتر مترجمی است که در ترجمۀ عبارت «in the end» از «مآلاً» استفاده کند، شاید این معادل بهجای معادل مرسوم «درنهایت» کمی عجیب به نظر برسد. اما جایی که مترجم از معادل دور از ذهن «مآلاً» استفاده کرده جایی است.که بحث دربارۀ ژاک رانسیر و موضوع «آنجا» و «جای دیگر» است و نیاز هم هست که متن فراتر و بالاتر از نوشتار مرسوم بایستد.
این ظرافت را در جای جای کتاب میشود دنبال کرد، چه جاهایی که مترجم با حوصله پانویس گذاشته که این مقاله یا کتاب موردنظر به فارسی ترجمه شده و کجا میشود پیدایش کرد و چه جاهایی که برخی مفهومهای مبهم یا کمترشناختهشده را موجز اما واضح توضیح داده است. اما مکمل این ترجمۀ تمیز، موخرۀ مترجم است، جایی که در قامت یک سینهفیل خاطرۀ سینهفیلیای دایی خود را با سینهفیلیای یک منتقد یعنی کامبیز کاهه پیوند میزند و این نگاه و ماجرای شخصی را به یک سینهفیلیای جمعی، سینهفیلیای دهه ۶۰ و ۷۰ شمسی در تهران گره میزند و موخرۀ او را به روایتی جذاب بدل میکند که نمونههایش را در کتاب سینهفیلیا و تاریخ دیده بودیم، مترجم درواقع در اینجا خودش یک نویسنده است، که اگر نه بیشتر، حداقل همپای شامبو با سینهفیلیاها و تاریخها و روایتها و حکایتهایش آشناست.