دربارۀ مجموعه داستانِ «در میانۀ غبار»

در میانۀ غبار

دربارۀ کتاب «در میانۀ غبار»

عطیه خراسانی یکی از نویسندگان جوانی است که پیش از این داستان «آبی رؤیا» از او در چهارمین مجموعۀ کتاب «کولی‌ها» منتشر شده بود. این مجموعه کتاب به کوشش منیرو روانی‌پور است و در آن داستان‌هایی از نویسندگان خلاق و جوان انتشار می‌یابد. خراسانی که در دیار سیستان‌ و بلوچستان رشد کرده، از فرهنگ غنی این سرزمین در داستان‌های خود بهره می‌برد. کتاب در میانۀ غبار اولین کتاب عطیه خراسانی است که شامل ده داستان کوتاه می‌شود.

این نویسندۀ جوان جوایز مختلفی از جشنواره‌های داستان‌نویسی برده است؛ مانند جایزۀ فرشته،‌ جایزۀ جمالزاده و جایزۀ آینه‌خانه. داستان‌هایی که در کتاب در میانۀ غبار به چاپ رسیده‌اند عبارتند از: هارلی کویین، سوختن ماهی، در میانۀ غبار، باجیرائو و مستانی، آبی رؤیا، انگشت‌های بی‌ناخن، بند، اورکت سبز آمریکایی، مردآزما و عطش. عطیه خراسانی سعی داشته است که در این داستان‌ها بیشتر از هر چیز به جبر جغرافیایی بپردازد؛ به آدم‌هایی که بنا بر شرایطشان در جایی ماندگار شده‌اند که زندگی آنها را بی‌ثمر کرده است. فقر، محرومیت، خشکسالی و شن‌باد مشکلاتی هستند که در داستان‌های کوتاه کتاب در میانۀ غبار به تصویر کشیده‌ شده‌اند.

سرزمین سیستان‌ و بلوچستان همان جایی است که قهرمانان کتاب در آن زندگی می‌کنند؛ مخصوصاً شهر زاهدان. بیشتر مردم از مشکلات این استان غافل هستند؛ زیرا مسافت جغرافیایی باعث شده که کمتر کسی به آن توجه کند. خشکسالی و شن‌باد دو مشکل اصلی زیست‌محیطی این سرزمین هستند؛ با این حال سیستان‌وبلوچستان را مردمی نگاه می‌دارند که برای زیستن در آن‌جا، هر ناهمواری را تحمل می‌کنند. آنها با وجود محرومیت، برای پیشرفت این استان و شناساندن شرایط آن به دیگر هم‌وطنانشان تلاش می‌کنند. عطیه خراسانی نیز کتاب در میانۀ غبار را برای شناخت بیشتر مردم از فرهنگ و جامعۀ استان سیستان‌ و بلوچستان نوشته است.

کتاب، شرح سرخوردگی، دلزدگی و به حاشیه رانده شدن کسانی است که دست تقدیر آنها را گرفتار شرایطی کرده است که از آن رهایی ندارند. باورها و خرافه‌هایی که در جامعه رواج دارند، بر سرنوشت آنها سایه افکنده است و زندگی‌شان را تحت‌الشعاع قرار داده. آنها تلاش می‌کنند که از این شرایط بیرون بیایند؛ تلاشی که ممکن است شرایط آنها را بدتر کند یا زندگی‌شان را فقط برای لحظه‌ای بهبود بخشد. بیشتر قهرمان‌های کتاب در میانۀ غبار زنانی هستند که باید با واقعیات جامعه کنار بیایند.

جوایز و افتخارات کتاب «در میانۀ غبار»

  • داستان «انگشت‌های بی‌ناخن» برندۀ چهارمین دورۀ جایزۀ «فرشته» شده است.
  • داستان «عطش» برندۀ اولین دورۀ جایزۀ ملّی «جمالزاده» شده است.
  • داستان «هارلی کویین» برگزیدۀ مسابقۀ «آینه‌خانه» بوده است.

در بخشی از کتاب «در میانۀ غبار» می‌خوانیم

امروزِ طوفانی و مملو از گردوخاک، روز فارغ‌التحصیلی فاروق است. طوبی پیراهن بلوچی سفید با زی‌آستین‌های طلایی را که دو سال تمام سوزن‌دوزی‌اش را کش داده، روی تن لاغر و کشیده‌اش پوشانده. درست پنج عصر می‌رسد روبه‌روی ورودی سنگی و عظیم دانشگاه سیستان‌وبلوچستان. درخت‌ها در دست باد کج‌ومعوج می‌شوند. آدم‌ها با لباس‌هایی که بوی تند تازگی ازشان بلند است، دسته‌دسته می‌روند توی دانشگاه. بچه‌ها، پیرها و جوان‌ها با دسته‌های گل و جعبه‌های شیرینی مابین خنده‌های گشاد، آدم را یاد روزهای عید می‌اندازند. عضلات صورت طوبی هم از بخار گرمی که توی فضا پیچیده، اطراف لب‌ها کش می‌آید. دو سال منتظر امروز مانده. طوبی توی این دو سال هر روز نقش‌های پلیوار و ضربدری را روی آینه‌های ریز براق نشانده تا گواَنتامی طلایی نقش بزند برای روز عروسی‌اش که می‌نشست کنار دست فاروق و برای ابد پیش هم می‌ماندند. طوبی به لب‌هایش ماتیک سرخ مالیده و چشم‌های سیاه درشتش را ریمل‌باران کرده. آمده اینجا روبه‌روی دانشگاه ایستاده تا فاروق را توی لباس سیاه و بلند فارغ‌التحصیلی در آغوش بکشد. دست‌های زنانه‌اش را توی انگشت‌های بلند و مردانۀ فاروق گره بزند و او را آقای قاضی صدا کند. مرد توی همۀ لحظه‌هایی که با دلواپسی از تنش‌های بلوچستان برای طوبی حرف زده بود، باور داشت که با دانایی می‌شود همه‌چیز را سروسامان داد. طوبی این‌جور وقت‌ها دلش غش می‌رفت برای قشنگی‌های فاروق…

 

منبع: وبسایت کتابراه

نقد و بررسینقد و بررسی کتاب

ادبیاتادبیات داستانیداستان ابرانیداستان کوتاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *