بیونگ-‌چول هان: «خیلی‌ها کتاب‌های مرا می‌خوانند، اما من میلیونر نیستم.»

بیونگ چول هان

بیونگ چول هان


 

این متفکر نام‌آشنا در گفت‌وگویی با [روزنامهٔ اسپانیایی] ال‌پایس توضیح داد که برخلاف تصویری که برخی رسانه‌ها از او ساخته‌اند، اهل تجمل یا خودنمایی نیست.

 

بیونگ-‌چول هان دوست دارد از پیانوهایش بگوید. دو تا دارد: یکی اشتاینوِی و دیگری فازیولی. دربارهٔ باغش هم می‌خواهد حرف بزند، باغی که عاشق کارکردن در آن است. می‌گوید: «خوشبختی از کار با دست‌ها می‌آید. از نظر هایدگر، اندیشیدن نوعی کار یدی بود؛ و به‌زعم پل سلان شعر خوب هم ماحصل کار یدی بود. بدون کار یدی، نه خوشبختی‌ای وجود دارد، نه اندیشه‌ای، نه کنشی.»

هان، فیلسوفی آلمانی با تبار کره‌ای، متفکری که کتاب‌هایش دربارهٔ ناخوشی‌ها و مرض‌های انسان معاصر مثل نقل‌ونبات فروش می‌رود، کسی که او را «ستارهٔ راکِ فلسفه» می‌نامند، امسال برندهٔ جایزهٔ شاهدخت آستوریاس اسپانیا در رشتهٔ ارتباطات و علوم انسانی شد. بیونگ-چول هان می‌گوید از اینکه در ادامهٔ راهِ دیگر نویسندگان و متفکران آلمانیِ دریافت‌کنندهٔ این جایزه گام برمی‌دارد – گونتر گراس، هانس ماگنوس انسنسبرگر و یورگن هابرماس – احساس افتخار می‌کند.

راز موفقیت هان در آن است که نوشته‌هایش همچون مجرایی برای انتقال ایده‌های متفکران پیشین عمل می‌کند؛ متفکرانی که مسیر تحول جهان معاصر را کاویده بودند – میشل فوکو، گی دوبور و زیگمونت باومن. هان آن میراث فکری را برای مخاطبانی روزآمد می‌کند که در آینهٔ نقدهای او از خود‌استثمارگری، بیش‌ارتباطی، شتاب‌زدگی و تهی‌بودن هستی در نظم نولیبرال تصویر خود را می‌بینند.

در سفرش به آستوریاس برای دریافت جایزه، هان تنها یک مصاحبه انجام داد ــ آن هم به درخواست خودش. صبح جمعه، پیش‌از شروع مراسم، خبرنگار روزنامهٔ ال‌پایس به هتل رِکونکیستا در اوویدو رفت؛ جایی که بر فرش‌های باشکوه، برندگان، مقامات و روزنامه‌نگاران گرد آمده بودند تا سخنان هان را بشنوند و شاید نگاهی به دستانش بیندازند. هان دستانی ظریف دارد.

به اتاق هان در هتل می‌رویم و او به ما خوشامد می‌گوید. اجازه نمی‌دهد صدایش ضبط شود و تأکید می‌کند که یادداشت‌ها باید با دست نوشته شوند (هرچند اشاره می‌کند که این روزنامه‌نگار دارد تندتند در صفحهٔ تلفن همراه تایپ می‌کند، نه با قلم و کاغذ – نشانه‌ای، به گفتهٔ او، از این‌که تا چه اندازه نوشتن با دست را از یاد برده‌ایم). ترجیح می‌دهد به آلمانی صحبت کند، با کمک مترجم. تصمیم گرفتیم به دیدار هان برویم تا جویای دلخوری او شویم؛‌ برخی رسانه‌ها، پس از حضور در نشست‌های او و نخستین کنفرانس خبری‌اش در ۲۱ اکتبر تصویری از وی ترسیم کرده‌اند که باعث آزردگی‌اش شده. او احساس می‌کند طوری نشانش داده‌اند که گویی شخصی متظاهر و ثروتمندی سبک‌سر است؛ صرفاً به خاطر اشاره به دو پیانویش و باغش ــ چیزهایی که، به گفتۀ خودش، با آن‌ها از راه کار یدی در ارتباط است.

«این رسوایی است! من آدم ثروتمندی نیستم،» می‌گوید. «با فلسفه نمی‌توان پول‌و‌پله به هم زد. به‌ویژه حالا که دسترسی به نسخه‌های قاچاق کتاب‌هایم تا این‌حد آسان شده. هرکس می‌تواند بی‌دردسر آن‌ها را از اینترنت دانلود کند. برای ناشران و نویسندگان این یعنی فاجعه.» در مورد پیانوهایش – که نامشان در رسانه‌ها نشانه‌ای از تجمل‌گرایی او قلمداد شده بود – هان توضیح می‌دهد که هرچند هنوز با آن‌ها می‌توان موسیقیِ زیبایی نواخت، اما هر دو عتیقه‌اند. پیانوی اشتاینوی او حدود شصت سال قدمت دارد: «کوچک است، اما صدایی شگفت‌انگیز دارد،». فازیولی هم قدیمی است. اضافه می‌کند که ارزش مالی چندانی هم ندارند. «خیلی‌ها کتاب‌های مرا می‌خوانند، اما من میلیونر نیستم.»

هان فکر می‌کند شاید وقتی واژهٔ آلمانی Flugel را به کار برده، کژفهمی‌ای پیش آمده؛ واژه‌ای چندمعنا که هم یعنی «بال پرنده» و هم «پیانوی بزرگ». هان:«هایدگر هم می‌گوید که اندیشه و تفکر را بال‌های اروس به عرش می‌برند، و این بال است که ما را به جایی می‌رساند که هنوز هیچ‌کس قدم در آن نگذاشته، به فضایی که هیچ‌کس تجربه‌اش نکرده است.» هان ادامه می‌دهد که افلاطون نیز اندیشه را با اروس پیوند می‌دهد، که ما را به ایدهٔ «خوب» و «زیبا» نزدیک‌تر می‌کند. تفکر نیز نوعی پرواز است، پرواز به‌سوی آسمان ایده‌ها. به این ترتیب هان دو جفت Flugel دارد، بال‌هایی که به او امکان پرواز با اندیشه‌هایش می‌دهند و آن دو پیانوی بزرگ.

افکار مارپیچ 

هان در گفت‌وگوی رودررو به شیوه‌ای خاص و عجیب می‌اندیشد و حرف می‌زند؛ به شکلی مارپیچ. مدام، تقریباً وسواس‌گونه، به همان نقطهٔ آغاز حرف‌هایش بازمی‌گردد. اینجا، آن نقطه نارضایتی او از نحوهٔ بازنمایی‌اش در برخی نشریات است. اما با هر چرخش، شاخه‌ها و انحراف‌های تازه‌ای پدید می‌آیند، و پیش‌بینی مسیر بعدی دشوار می‌شود. می‌گوید: «اندیشهٔ من از باخ و موسیقی رمانتیکِ شومان و شوبرت تغذیه می‌کند.»

دو سال پیش، برای نخستین بار مراسمی در لایپزیگ برگزار شد که در آن بخشی از آثارش با صدای بلند خوانده شد؛ حین خواندن متون پیانیستی هم درحال اجرای قطعاتی از شومان و باخ بود. «در آن نشستِ متن‌خوانی، می‌خواستم اندیشه‌هایم را طوری بیان کنم که بتوان شنیدشان. در پایان، پیانیست نزد من آمد و گفت: “این فقط یک نشست متن‌خوانی نبود، یک نیایش بود.”» جدیدترین کتاب هان با عنوان در ستایش زمین، که آن را به باغش تقدیم کرده است، حال‌و‌هوایی دارد به‌شدت یادآور موسیقی شومان، به‌ویژه ترانه‌های سپیده‌دم او.

به‌گفتهٔ هان، یکی دیگر از دلایلی که شاید به سوء‌تفاهم انجامیده، مسئلهٔ دارایی‌های اوست. آپارتمانی در برلین دارد که زمانی مسکن یارانه‌ای بوده و پیانوی اشتاینوی‌اش را همان‌جا نگه می‌دارد. می‌گوید: «خیلی دلم می‌خواهد خانه‌باغی در مرکز برلین داشته باشم، اما از پسِ هزینه‌اش برآمدن غیرممکن است. در حاشیهٔ شهر، در اسپانداو، خانه‌باغی کوچک دارم که پیانوی فازیولی آنجاست. آنجا قیمت‌ها پایین‌تر است.» اواخر سال گذشته، به‌دلیل مشکلات جسمی و ناتوانی در رسیدگی به باغ، تصمیم گرفت این خانه را بفروشد. به‌گزارش روزنامه، قیمت پیشنهادی حدود ۹۹۰ هزار دلار بوده است.

گلایه‌های هان، از منظری، با نقد فناوری که جای‌جایِ آثارش می‌بینیم پیوند دارد. می‌گوید: « ازقرار معلوم شبکه‌های اجتماعی بسیاری از رسانه‌ها، من‌جمله رسانه‌های سنتی و قدیمی‌تر، را در منطقِ خود حل کرده‌اند. رسانه‌ها بیشتر دنبال جنجال به‌پا‌کردن و رسوایی به راه انداختن‌اند تا دقت‌نظر در محتوایی که تولید می‌کنند.»به نظر او در آلمان این اتفاق کمتر می‌افتد؛ در آلمان رسانه‌ها سفت‌وسخت‌ترند و بعد سه مرتبه در طول گفت‌و‌گو می‌پرسد: «به نظر شما اینطور نیست؟» و سپس می‌افزاید: «من خود یا اگویی ندارم. وقتی فکر می‌کنم، هیچ‌کس نیستم؛ وقتی پیانو می‌زنم، هیچ‌کس نیستم؛ و اگر هیچ‌کس باشم، نمی‌توانم خودبین باشم یا فخر بفروشم.»

شاید تاآنجا که به مال‌ومنال مربوط می‌شود هان ثروتمند نباشد، اما کار یدی، نواختن پیانو و رسیدگی به و مراقبت از باغ نوع دیگری از ثروت را می‌طلبند: ثروتِ زمان. آیا می‌توان گفت هان، دست‌کم از حیثِ داشتن وقت، ثروتمند است؟ پاسخ می‌دهد: «وقت زیادی دارم. هیچ برنامهٔ روزانه‌ای ندارم، شاید تنها استادی باشم که ندارد. سخنرانی نمی‌کنم، فقط هرازچندی در یک جلسه شرکت می‌کنم.» این روزها بحثی داغ درگرفته که آیا داشتن پول مهم‌تر است یا زمان. هان می‌گوید: «من این را بحث جدی نمی‌دانم. بعضی‌ها هم پول زیاد دارند هم وقت زیاد. در واقع، می‌شود با پول زمان خرید.»

از نظر هان، انقلاب تقریباً ناممکن به نظر می‌رسد: «ما گله‌ایم، گله‌ای از حیوانات اهلی، گلۀ کار، گلۀ عملکرد، گلۀ ارتباط و رسانه‌ها. گله‌ای که در انتخابات به اینجا و آنجا رانده می‌شود، گلۀ مصرف. و گله‌ای چنین سربه‌راه از آغلش بیرون نمی‌رود، جهان را نمی‌بیند، چون خوراکش در همان آغل است.» در سخنرانی‌اش در دانشگاه لابورال در شهر خیخون اسپانیا، هان با بی‌پروایی از دانشجویان خواست «درس و دانشگاه را بپیچانند»، «تره برای حرف پدرمادرها خرد نکنند»، «سر کلاس نروند» و به‌جای اینها به دیدن جهان و طبیعت بروند. بااین‌حال، افسوس می‌خورد که گفته‌ای که طغیانی ناگهانی بوده و قصدش برانگیختن دانشجوها بوده، به‌صورت تحت‌اللفظی تعبیر شد – انگار فراخوانی به ول‌گردی و ترک‌تحصیل صادر کرده باشد.

چند ساعت پس از آن سخنرانی، هان بر صحنه‌ی تالار کامپوآمور، در مراسم اهدای جایزهٔ شاهدخت آستوریاس، در برابر نخبگانی که در جایگاه‌های ویژه نشسته بودند و در حضور خانوادهٔ سلطنتی اسپانیا سخن گفت. او هشدار داد که تلفن‌های هوشمند، که زمانی به‌عنوان ابزار در خدمت انسان تصور می‌شدند، اکنون ما را به ابزار خود بدل کرده‌اند. از سیاست حرف زد، سیاستی که باید افسار اسبِ سرکشِ فناوری را بگیرد و خوستار بازگشت مأموریت انتقادی فیلسوف شد – همان نقش مگسِ سقراطی که آرامش را بر هم می‌زند. او بی‌پرده حرف‌هایش را زد: «امروز گمان می‌کنیم از هر زمان دیگری آزادتر هستیم، اما در واقع زیر سلطهٔ رژیمی نولیبرال و استبدادی زندگی می‌کنیم که آزادی را استثمار می‌کند.» از پیانوها یا آپارتمان‌هایش دیگر هیچ سخنی به میان نیاورد.

منبع: EL PAÍS

از بیونگ-چول هان دو عنوان در نشر لِگا ترجمه و منتشر شده است: کتاب قدرت چیست؟ با ترجمۀ محمد زندی و علی حسن‌زاده و کتاب فلسفۀ ذن‌بودیسم با ترجمۀ سمانه آسمانی.

نقد و بررسی

بیونگ چول هانفلسفۀ ذن‌بودیسم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *