«النا فرانته» به‌معناي قراردادي ميان خواننده و نويسنده است.

Elena Ferrante

Elena Ferrante


النا فرانته، نام مستعار نويسنده‌اي است كه سال 1943 در شهر ناپل ايتاليا به دنيا آمد. او با انتشار مجموعۀ «چهارگانه ناپلی» به شهرت رسید. این مجموعه شامل کتاب‌های دوست اعجوبۀ من (۲۰۱۲)، داستان یک نام جدید (۲۰۱۳)، آنان که می‌روند و آنانی که می‌مانند (۲۰۱۴) و داستان کودک گمشده (۲۰۱۵) است که هرچهار کتاب در نشر لگا منتشر شده است. فرانته نويسنده‌اي منزوي است، نويسنده‌اي كه با انتخاب اسم مستعار نشان داده، حريم خصوصي‌اش را ترجيح مي‌دهد. او مصاحبه‌هاي رودررو را رد مي‌كند و تا به حال عكسي از او منتشر نشده است.

فرانته معتقد است «اگر كتابي حرفي براي گفتن داشته باشد، خواننده‌اش را پيدا مي‌كند». در سال ۱۹۹۱ و كمي پيش‌تر از انتشار نخستين رمانش، «عشق آزار‌دهنده»، در نامه‌اي به ناشرش از او درخواست كرد حافظ راز هويت واقعي‌اش باشد. فكر مي‌كند گمنامي فضايي با خلاقيتي كاملا آزاد براي او فراهم مي‌كند.
اين خلاقيت آزاد منجر به خلق مجموعۀ چهار جلدي رمان «دوست اعجوبۀ من» شد.

النا فرانته با نگارش اين مجموعه، ادبيات ايتاليا را در مسيري هدايت كرد كه پيش از اين ‌چنين مسيري وجود نداشت. كتاب‌هاي فرانته سرگذشتي از كشمكش‌هاي دروني زنان باهوش را به تصوير مي‌كشد. كساني كه مسير خود را با رفتن به فلورانس و رم و پيدا كردن شغل مناسب هموار مي‌كنند. کسانی که با رويارويي با خاطرات خشونت‌آميز و تيرۀ جواني‌شان خود واقعي‌شان را مي‌يابند و دچار توهم يافتن راهي براي التيام زخم‌هاي عاطفي قديمي مي‌شوند. شايد بتوان گفت يكي از شعارهاي كتاب‌هاي فرانته اين است كه «هيچ‌كس نمي‌تواند گذشته‌اش را پشت‌سر بگذارد.» در دنياي فرانته هم هيچ شخصيتي نمي‌تواند از گذشته‌اش فرار كند.

نوشته‌هاي اين نويسنده از نظر دروني و نزديكي به دنياي خصوصي آدم‌ها بسيار نيرومند عمل كرده‌اند، گويي نويسنده از دريچه لنزي، ذهن ما را مي‌بيند. مجموعۀ چهارگانۀ فرانته كه با عنوان داستان‌هاي ناپلي نيز معروف است، در اصل يك كتاب واحد را تشكيل مي‌دهند، به نوعي تقريبا يك بيلدونگزرمان (Bildungsroman) زنانه است كه مي‌توان آن را دوره‌اي از تاريخ اواخر قرن بيستم ايتاليا به حساب آورد.

كتاب «دوست اعجوبۀ من» (2011) نخستين جلد از اين مجموعه، موفقيت چشمگيري براي فرانته به ارمغان آورد. داستاني مفصل كه به چهار قسمت تقسيم مي‌شود و روايتگر رابطۀ ميان دو دختر است. داستاني كه از دوران كودكي تا بزرگسالي آن‌ها ادامه دارد. در دنيايي پر از زشتي، در ناپل در محله‌اي بسيار فقير كه در آن زندگي فقط ارتباط مستقيمي با زور و قدرت دارد؛ جايي كه دختري به نام لي‌لا باعث رهايي دوستش به نام لِنو مي‌شود و لنو نيز به نوبۀ خود راه رهايي لي‌لا را مي‌گشايد.

اما حالا كه فرانته به چنين موفقيتي دست يافته است، هنوز هم حاضر نيست نقاب از صورت بردارد و همان طور كه روزنامۀ نيويورك تايمز دربارۀ اين نويسنده مي‌نويسد:
«النا فرانته نويسندۀ قابل توجهي‌ در دنياست. موفقيت چشمگير او از كتاب «دوست نابغۀ من» در صنعت نشر رويدادي بي‌همتا محسوب مي‌شود. غيرممكن مي‌توان آن را در ادبيات داستاني معاصر ايتاليا ناديده گرفت. شايد انتخاب نام مستعار يكي از دلايل پيمودن مسير موفقيت باشد.»

نويسنده خودش در توضيح انتخاب اسم مستعار مي‌گويد: «نويسنده بايد همواره خود را كنار بكشد و در سايه بايستد. تا اجازه دهد خوانندگان به عنوان اول شخص فقط تحت‌تاثير داستاني كه در حال خواندن آن هستند قرار بگيرند. بدون اينكه تحت‌تاثير اين موضوع قرار بگيرند كه نويسنده آن كيست.»

اما داستان به همين‌جا ختم نمي‌شود. در اكتبر سال ۲۰۱۶ روزنامه‌نگاري ايتاليايي براي افشاي هويت حقيقي نويسنده، تحقيقات گسترده‌اي را در زندگي شخصي و حساب‌هاي مالي شخصيت‌هاي مختلف انجام داد. طبق مدارك و اسنادي كه او ارايه كرد، النا فرانته همان آنيتا راجاست . کسی که مترجم ايتاليايي كتاب‌هاي آلماني و همسر دومنيكو استارنونه يكي از نويسندگان مطرح ايتاليا است. اين افشاگري‌ با واكنش‌هاي تندي مواجه شد و بسياري از طرفداران النا فرانته، اين كار را تجاوز به حريم خصوصي و نقض حقوق انساني‌ اين نويسنده دانستند. از طرفي انتشارات e/o، ناشر كتاب‌هاي النا فرانته، اين موضوع را نه تاييد و نه رد كرد.

از طرفي برخي معتقدند اگر چه خالق اين مجموعه چهار جلدي نامي زنانه براي خود انتخاب كرده است.اما در حقيقت او هويتي مردانه دارد. اما با خواندن آثار اين نويسنده بلافاصله متوجه قرائت و ديدگاه‌ زنانۀ نويسنده مي‌شويم. او اغلب به گذشته اين زنان و نقش آن در شكل‌گيري شخصيت دروني‌شان مي‌پردازد. گذشته‌اي كه هميشه قصد فرار از آن را دارند. اگرچه در نهايت طبق اتفاق‌هايي كه براي آن‌ها مي‌افتد در همان خاطرات اغلب تلخ گذشته، خود واقعي‌شان را مي‌يابند و مي‌شناسند.

آنان زناني صدمه‌ديده‌اند و گاهي اوقات جامعه (يا مرداني كه در اطراف آن‌ها هستند) به آن‌ها آسيب زده‌اند. ابراز‌ اين مشكلات ممكن است هنوز براي اين زنان غيرقابل بيان باشد.
 فرانته در كشمكش‌هاي تيرۀ بين دختران و مادران، كشمكش‌هاي همسر يا مادر شدن و ميل به حفظ احساس استقلال نفس مي‌كشد: النا گركو در رمان «دوست نابغۀ من» مي‌گويد: «(مادرم) تمام سعي‌اش را مي‌كند تا به من بفهماند در زندگي او زيادي هستم.»

در رمان «دختر گمشده»، لِدا، استادي موفق در دانشگاه، زني چهل ساله كه از همسرش جدا شده و دو دختر دارد. او در ابتداي داستان مي‌گويد: «وقتي دخترهايم به تورنتو- جايي‌ كه پدرشان سال‌ها زندگي و كار مي‌كرد- نقل‌مكان كردند. وقتي فهميدم اصلاً از نبودن آن‌ها ناراحت نيستم، شرمگين و متعجب نشدم. حتی چنان احساس سبكي‌اي‌كردم كه انگار دقيقاً همان موقع آن‌ها را به دنيا آورده باشم. براي نخستين بار، طي تقريباً بيست‌وپنج سال ديگر اين نگراني را كه بايد از آن‌ها مراقبت كنم احساس نمي‌كردم. خانه طوري مرتب مي‌ماند كه انگار هيچ‌كس در آن ساكن نيست. ديگر نگران خريد خانه و شستن لباس‌ها نبودم. زني كه سال‌ها در كارهاي خانه به من كمك مي‌كرد كاري با حقوقي بهتر پيدا كرد و به جايگزيني براي او احساس نياز نكردم.»

دليل ديگر موفقيت النا فرانته روايت دلنشين يك دوستي واقعي است. كتاب «دوست نابغۀ من»، داستان دوستي ميان دو دختر به نام‌هاي لِنو و لي‌لا است. در روايتي روان از كودكي آن‌ها در ناپل از سال‌هاي 1950 تا به امروز به تصوير كشيده مي‌شود. رابطۀ قلبي و روحي، هم‌بستگي و خشم آن‌ها، بزرگ‌ترين عوامل مهم اين سرگذشت است. اين داستان خاص با سبكي بسيار شخصي روايت شده است. همچنین نثري بسيار جذاب دارد كه به استثناي آثار بزرگ كلاسيك كه جاي بحث ندارند، مي‌توان گفت قلم نويسندگان معاصر انگشت‌شماري چنين توانايي‌اي دارد.

فيليپو لا پورتا، منتقد و روزنامه‌نگار ايتاليايي، درباره فرانته مي‌نويسد: «نخستين رمان‌هاي فرانته انديشۀ قدرتمند ادبي او را نشان مي‌دادند. حتي گويي در جست‌وجوي حقيقت بودند. علاوه ‌بر اين فرانته رمان‌نويسي در سرزمين نثرنويسان هنري است و بدون انكار سبك شخصي خودش، مي‌توان سبك باروك را در پس نوشته‌هاي او ديد.»

اما جدا كردن خود پديدۀ‌ فرانته از آثارش كاري دشوار است. به‌خصوص كه او آگاهانه‌ بازي‌اي را شروع مي‌كند.كه ميان مرزي از واقعيت و تخيل انجام مي‌شود. آثارش كاوشي در قلمرويي تاريك ميان ادبيات داستاني و غيرداستاني است. شباهت ميان شخصيت‌هايش و آنچه ما از زندگي او براساس صحبت‌هاي منتقدان از آثار فرانته مي‌دانيم، اين ذهنيت را پيش مي‌آورد كه داستان، زندگينامه خود او باشد. فرانته در پاسخ به پرسش خبرنگار مجله «ونيتي‌فر» مي‌گويد: «بگذاريد بگويم اين رابطه را از دوستي طولاني، پيچيده و دشواري كه اواخر دوران كودكي‌ام شروع شد، الهام گرفته‌ام.»

 مورد قابل ملاحظه‌اي از شخصيت‌ راوي در كتاب «دوست نابغۀ من»، رمان‌نويسي به نام النا گرِكو است كه بزرگ شده ناپل است و گهگاه شمايل خود نويسنده را در ذهن خواننده پديد مي‌آورد. شبا‌هت‌هاي بسياري در كتاب‌هاي ديگر او وجود دارد: در كتاب «روزي كه رهايم كردي»، اُلگا زني ۳۸ ساله و متاهل است؛ كسي كه ايفاي نقش مادر و همسر باعث مي‌شود از روياي نويسندگي چشم‌پوشي ‌كند (ممكن است همين دليلي براي انتشار ديرهنگام نخستين رمان فرانته باشد!)

در كتاب «دختر گمشده»، شخصيت محوري داستان زني ناپلي به نام لدا است كه در دانشگاه تدريس مي‌كند.و از همسرش جدا شده است. راويان داستان‌هاي فرانته، موجوداتي تخيلي هستند و او جزييات واقعي زندگي خودش را در پس آن‌ها در لفافه‌اي از گمنامي مخفي مي‌كند. انتخاب گمنامي بخشي از قراردادي است كه خواننده با شروع خواندن كتاب فرانته، به آن مقيد مي‌شود و به اين صورت خواننده و نويسنده در يك سطح قرار مي‎گيرند. فرانته جزييات زندگي ما را نمي‌داند و دانستن اين مسائل اهميتي براي او ندارد. ما هم از جزييات زندگي او بي‌خبر هستيم.

ما (خواننده و فرانته) در سرزمين خيالي خنثايي كه ورود همگان به آن آزاد است، يكديگر را ملاقات مي‌كنيم. از طرفي نوشتن با نام مستعار به رفتاري فردي بدل شده است؛ ابزاري كه نويسنده براي رها كردن پرسوناهاي مختلف مولف درونش از آن استفاده مي‌كند. مثل جان بنويل كه با اسم مستعار بنجامين بلك، رمان‌هاي جنايي مي‌نويسد. يا رمان «سفيدها» كه سال 2015 به نام ريچارد پرايس منتشر شد اما نويسنده حقيقي آن هري برندت بود.

منبع: روزنامۀ اعتماد

نقد و بررسینقد و بررسی کتاب

Elena Ferrante‎النا فرانتهچهارگانه ناپلیدوست اعجوبه مندوست نابغۀ منرمان های النا فرانتهفریده گوینده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *