دوست نخبۀ من اگر در دنیای انگلیسیزبان ساخته شده بود.احتمالا توجهی چندبرابر آنچه تا امروز نصیبش شده را برمیانگیخت. سریال براساس رمان سرگذشتیِ النا فرانته ساخته شده اما تفاوت این رمان با رمانهای سرگذشتی متعارف در اینست که نه بر سرگذشت یک شخصیت بلکه بر دو شخصیت و فراتر از آن بر سرگذشت یک محله و حتی میتوان گفت یک طبقه در دل تحولات قرن بیستم در ایتالیای تازه رهیده از جنگ دوم متمرکز شده است. لیلا و النا ساکنان یک محلۀ فقیرنشین در حومۀ ناپل هستند و فرازوفرود رابطۀ این دو است که داستان را پیش میبرد.
رمان چهارجلدی النا فرانته از آنچه که در سریال تاکنون ساخته شده بسیار مفصلتر است و دورهای ۶۰ ساله را شامل میشود اما سریال تا سالهای جوانی النا و لیلا پیش میرود. النا شخصیتی تأثیرپذیر و دنبالهرو اما باهوش و بااستعداد و در عین درونگرایی بلندپرواز دارد و لیلا در عین هوش و ذکاوت و اینکه النا را زیر سیطرۀ شخصیت خود دارد به دلیل محرومیتهای عمیق اقتصادی و خشونتهای شدیدی که تجربه میکند.بیرحمیهای خاص خودش را نیز دارد.
خط اصلی داستان آنچنان که در سریال روایت میشود گریز تدریجی النا از زیر سایۀ سنگین شخصیت لیلاست که در رابطهای پرتنش و مملو از عشق و نفرت، رفاقت و حسادت و مهربانی و سنگدلی شکل میگیرد. لیلا دلخوش به سیطرهای که بر شخصیت النا دارد روزبهروز بیشتر در توهم این برتری فرو میرود و در همین اثنا النا دیپلم میگیرد، وارد دانشگاه میشود، معاشر پسران روشنفکر میشود و قدم در جهانی میگذارد که لیلا حتی تا آستانۀ آن نیز نرسیده است. دوست نخبۀ من روایت فرورفتن لیلا در جهان کوچک و گندیده و حقیر و پرملال آن محلۀ نفرینشده و فرارفتن النا از مرزهای لغزان همین جهان است.
اما مغناطیس این رابطه جادوی داستان است اینکه آیا النا با همۀ تلاش و پشتکار و سرسختی و جسارتی که برای گریز از زیر سایۀ محله و لیلا که گویی عفریتِ سیاهپوش آن محله است به خرج میدهد، در نهایت راهی به درک و یافتن خویشتن خود و فراموشی ابدی لیلا و محله میجوید یا نه پرسشیست که هر بینندهای شاید پاسخ خود را به آن در انتها بیابد اما پرسش از ذات رفاقت و دوستی و دوچهرهگی هولناک رفاقت که گاه هم زخم است و هم مرهم، در کانون رمان فرانته و سریال ساوریو کوستانزو قرار دارد.
بهقلم علیرضا اکبری
تاثیر گذار بود
لطف دارید …