رمان؛ ژانر گناه‌آلود ادبیات

کتاب فلسفۀ رمان

کتاب فلسفۀ رمان


رمان، برخلاف حماسه و تراژدی که در آن خدایان و برگزیدگان نقش بازی می‌کنند، جایگاه سخن گفتن «جامعه» است. بستری ست برای دیدگا‌ه‌های متفاوت، متضاد و ناهمگرا. اما فلاسفه که خود را داعیان نظام‌های فکری می‌‌پندارند چگونه با این ژانر برخورد کرده‌اند؟ رمان چه تفاوتی با دیگر ژانرهای ادبی دارد که توجه خیل عظیمی از نویسندگان متون نظری را به خود جلب کرده است؟ بری استاکر در کتابِ «فلسفۀ رمان» کوشیده تا بخش قابل توجه‌ای از دیدگاه فلاسفه به این نوع ادبی فاخر را با جزئیات واکاوی کند.

کتاب فلسفۀ رمان

کتاب فلسفۀ رمان

بری استاکر، استاد فلسفه و زیبایی‌شناسی در دانشگاه فنی استانبول ترکیه است. کتاب فلسفۀ رمان -بر خلاف ادعایی که در پشت جلد ترجمه‌ی فارسی آن آمده است- درصدد ارائه‌ی نظریه‌ای برای تعریف و اهمیت فلسفی رمان نیست بلکه بیشتر مونوگراف(تک‌نگاشت) دیدگاه فلاسفه درباره‌ی رمان است. بدین معنا کتابی است که با تفصیل به بررسی بخش اعظمی از موضوعات پیرامون فلسفه‌ی رمان می‌پردازد. و به طرح و ارائه‌ی منظرهایی اختصاص دارد که فلاسفه به شکل مستقیم و غیرمستقیم درباره‌ی رمان گفته‌اند. از این‌رو کتاب استاکر حجم انبوهی از ارجاعات را به نوشته‌های فلسفی دربرمی‌گیرد.

گستردگی جزئیاتی که در متن کتاب فلسفه رمان وجود دارد، به نگارنده‌ی این یادداشت اجازه نمی‌دهد که فصل به فصل کتاب را به تفصیل تشریح کند (کاری که نویسنده خود با فلاسفه انجام می دهد) اما سعی می‌کنم شمایی کلی از موضوعات ارائه شده در آن را بیان کنم.

کتاب «فلسفۀ رمان» مشتمل بر ده فصل با عناوین: (١.مقدمه: از تحلیل به فرم، ٢.حماسه در ارسطو و ویکو، ٣.ایدئالیسم و رمانتیسم، ٤.کی‌یرکگارد، آیرونی و سوبژکتیویته، ٥. لوکاچ درباب سوبژکتیویته و تاریخ، ٦. باختین، اخلاق‌شناسی و زمان، ٧. تقلید، انسان‌گرایی و تاریخ، ٨. محدودیت‌های محاکاتی: میل، مرگ و امر مقدس، ٩. رمان مطلق: پروست درباب زمان از دست رفته و ١٠. رمان فلسفی).

نویسنده در هر بخش توجه را بر طیفی از فلاسفه محدود می‌کند و اشاراتی جزئی‌نگرانه‌ به نوشته‌های آنها با موضوع زیبایی‌شناسی ادبی دارد. در فصل اول کتاب فلسفۀ رمان می‌کوشد از خلال بحث‌های فلسفه‌ی قاره‌ای و تحلیلی دریچه‌ای برای توجیه پرداختن فلسفی به رمان پیدا کند، از این‌رو اشاراتی به مباحث «پیترلامارک» و «نوسبام» دارد. مقدمه‌ی کتاب چارچوبی را صورت‌بندی می‌کند که پرداختن از دریچه‌ی فلسفه به رمان را توجیه کند.

نوسنده کتاب فلسفۀ رمان

نوسنده کتاب فلسفۀ رمان

فصل دوم از منظر ارسطو و جامباتیستا ویکو حماسه را همچون پیش‌رمان طرح‌ریزی می‌کند. ارسطو و ویکو اشاره‌ی مستقیم به قالب رمان ندارند. اما بری استاکر می‌کوشد از خلال مباحث آن‌ها پیرامون حماسه، طرحی نظری برای پرداختن به فلسفه‌ی رمان صورت‌بندی کند. وی از مباحث ویکو به این نتیجه می‌رسد که رمان تا حد قابل توجهی ریشه در حماسه -به‌خصوص حماسه‌های هومر– دارد.

فصل سوم به بررسی اندیشه‌ی متفکران آلمانی عمدتاً هگل و رمانتیک‌های ینایی می‌پردازد. استاکر معتقد است هگل و شلینگ تاحدی جایگاه رمان را تضعیف کرده‌اند. هگل قالبِ رمان را افول حماسه‌ی یونانی می‌پندارد و از نظر او «رمان انحطاط حماسه است. حتی در سروانتس [نویسنده‌ی دون کیشوت]، رمان صرفاً بازی منظرهای سوبژکتیو است که در آیرونی رمانتیک فریدریش شلگل و سایر رمانتیک‌های ینا نظریه‌پردازی شده است»(ص:٧٣). به زعم استاکر ایدئالیسم آلمانی عملاً به نخستین اثر فلسفی انجامید که رمان را در کانون توجه خود قرار داده است.

فصل چهارم کتاب فلسفه رمان به نوشته‌های رمان‌گونه‌ی «کی‌یرکگارد» می‌پردازد. اگرچه نویسنده معتقد است که کی‌یرکگارد فلسفه‌ی صریحی درباره‌ی رمان ارائه نداده است اما اندیشه‌های وی درباره‌ی نحوه‌ی پرداختن به این قالب سهم قابل توجهی در فلسفه‌ی رمان ایفا می‌کنند. استاکر در این فصل، چهار متن این فیلسوف را که در آن‌ها مباحثی پیرامون زیبایی‌شناسی ادبی مطرح شده است واکاوی می‌کند. متن‌های مذکور عبارتند از: اوراق یک نفر که هنوز زنده است، مفهوم آیرونی، یا این یا آن و مروری ادبی. هرکدام از این متن‌ها پی‌ریزی غیرمستقیمی از فلسفه‌ی رمان ارائه می‌دهد.

بحث‌هایی که در چهار فصل نخست کتاب وجود دارند عموماً غیرمستقیم به فلسفه‌ی رمان می‌پردازند و استاکر از خلال مباحث زیبایی‌شناسی ادبی فیلسوف‌های یاد شده سعی می‌کند صورت‌بندی نسبتاً منسجمی از نگاه آن‌ها به رمان و تبار ادبی آن داشته باشد. اما فصل پنجم به نظریه‌‌پردازی اختصاص دارد که نویسنده‌ی اولین کتابی‌ست که در آن مستقیماً از فلسفه‌ی رمان بحث شده است: گئورگ لوکاچ.

لوکاچ در کتاب «نظریه‌ی رمان» چارچوبی را صورت‌بندی می‌کند که صریحاً به فلسفه‌ی رمان می‌پردازد. اگرچه لوکاچ سال‌های بعد از مارکسیست شدنش کتاب خود را منسوخ می‌داند اما به زعم بیشتر محققان -از جمله استاکر- این کتاب ارزش نظری بالایی در طرحی برای فلسفه‌ی پیرامون رمان دارد. استاکر کتاب لوکاچ را، که می‌توان آن را استمرار مباحث هگل درباره‌ی حماسه و رمان در زیبایی‌شناسی قلمداد کرد، فصل به فصل تشریح می‌کند.

لوکاچ ظهور رمان را افول «جهان شادمانه‌ی حماسه» می‌داند. افولی که موجب ظهور ژانرهایی با مشخصه‌ی «بی‌خانمانیِ استعلایی» می‌شود، این بی‌خانمانی استعلایی به بهترین شکل در رمان نمود پیدا می‌کند. وی در «نظریه‌ی رمان»، رمان را مساعدترین صورت موجود در دنیای مدرن برای بیان بی‌خانمانیِ استعلاییِ انسان یا «سقف نداشتنِ استعلایی» می‌داند.

بی‌خانمانی استعلاییِ انسان قطب مخالفِ جهانِ حماسی یونان باستان است. یعنی جهانی که با انسان به شیوه‌ای قابل فهم سخن می‌گفت -و یا به تعبیر لوکاچ- روزگاری که «آسمان نقشه‌ی تمامی مسیرهای ممکن» بود. «استعلایی» را می‌توان افقی تعبیر کرد که با آدمی سخن می‌گوید، یعنی امکان وجود تناظر یا تطابق میان آنچه معمولاً بخش روحی یا متافیزیکی واقعیت تلقی می‌شود و آنچه بخش انضمامی یا فیزیکی. «سقفِ» آسمان دیگر نه در ماورا بلکه در مرز واقع شده است، و این مرز گواه امکان‌هایی است که انسان در جهان دارد نه خارج از آن. رمان، ژانر گناه‌آلود ادبیات است چراکه وابسته به هیچ منبعِ حقیقتِ مطلقی نیست.

فصل ششم کتاب فلسفه رمان به منتقد ادبی روس «میخائیل باختین» می‌پردازد. شاید از مجموع نظریه‌پردازانی که نویسنده از آن‌ها یاد می‌کند، باختین تنها کسی باشد که هم مستقیم به رمان پرداخته و هم بیشترین آثار را در این باره نوشته است. باختین اصطلاحات و رهیافت جدیدی را در تحلیل رمان وارد کرد. رهیافتی که به نسبت دیدگاه لوکاچ کمتر انتزاعی و نیز وابستگی مستقیمی به تحلیل ساختار اثر ادبی دارد.

به زعم استاکر «دغدغه‌های بنیادین باختین به این امور مربوط می‌شوند: روابط میان زمان و مکان در ادبیات، خاستگاه‌های عامیانه‌ و حماسی رمان، پیشینیان متعدد رمان به مثابه ژانر، شکل‌های متعدد رمان حتی در خاستگاه‌های کهنش که در آن ژانری نازل‌تر از حماسه محسوب می‌شد، نسخه‌های متعدد رمان به مثابه‌ی ژانر در روزگار مدرن»(ص:١٤٢). نویسنده‌، هرکدام از این دغدغه‌ها را از خلال مباحث باختین درباره‌ی داستایفسکی، چند صدایی، کارناوال‌گرایی، رابله و کرونوتوپ، که هرکدام نقشی تعیین‌کننده در مباحث انتقادی باختین ایفا می‌کنند، مطرح می‌کند.

فصلِ (تقلید، انسان‌گرایی و تاریخ) سه متفکر معاصر را مرکز توجه قرار می‌دهد: آورباخ، آدورنو و بنیامین. عموم مباحث این فصل به انتقاد‌های این سه متفکر پیرامونِ ادبیات و بازنمایی تاریخ در آن مرتبط است. زیبایی‌شناسی که از آدورنو و بنیامین در این فصل بحث می‌‌شود چالش‌هایی را پیش‌روی تقلیدِ انسان‌گرایانه طرح می‌کند و بر تجربه‌ی زیست جهانِ بورژواییِ فروپاشنده‌ تاکید می‌ورزد که پیش‌درآمدی بدبینانه بر آخرالزمان است.

فصل هشتم با عنوان (محدودیت‌های محاکاتی: میل، مرگ و امر مقدس)، مباحث فصل پیشین را از دریچه‌ی دیگر پی‌می‌گیرد و این‌بار انتقاد بر تقلید را از زاویه‌ی سه متفکر فرانسوی: ژرژ باتای، موریس بلانشو و رنه ژیرار مطرح می‌کند. استاکر به نوشته‌های اصلی هرکدام از این سه متفکر که به شکل مستقیم و غیرمستقیم به رمان پرداخته‌اند می‌پردازد تا بلکه بتواند ارزشی فلسفی برای اهمیت رمان ارائه دهد. وی معتقد است همپوشانی‌های نظری فراوانی را می‌توان میان مباحث ژرژ باتایی در کتاب «ادبیات و شر» و موریس بلانشو در کتاب «فضای ادبیات»، به‌خصوص درباره‌ی آثار کافکا، پیدا کرد. هر دوی این نویسندگان از رهگذر مباحث خود پیرامون کافکا، مارکی دوساد و آثار هومر به فلسفه‌ی رمان یاری رسانده‌اند.

استاکر می‌نویسد «ژیرار رهیافتی نظام‌مند‌تر از آن‌چه در باتای و بلانشو یافت می‌شود به رمان ارائه می‌کند که در کار نظام‌مند او درباره‌ی فلسفه‌ی مردم‌شناسانه و دینی در خصوص خشونت، قربانی و امر مقدس جای دارد»(ص:٢١٠). از همین‌رو تحلیلی مفصل را از کتابِ وی با عنوان (فریب، میل و رمان) ارائه می‌دهد. استاکر در اواخر فصل، مبحثی کوتاه را به «ضدِ تقلید‌گرایان» متاخر فرانسوی از جمله ژاک لاکان، میشل فوکو و ژاک دریدا اختصاص می‌دهد. وی به فراخور مباحث این فصل به تحلیل کلی گزیده‌هایی از نوشته‌ها و سخنرانی‌های این سه متفکر پیرامون زیبایی‌شناسی رمان می‌پردازد.

مباحث فصل نهم تماماً به رمانِ «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست اختصاص دارد. این فصل به نسبت فصول قبلی استقلال نظری بیشتری برای نویسنده به همراه دارد. وی در این بخش جدای از اینکه دیدگاه طیفی از فلاسفه را در پایان فصل پیرامون رمان پروست تحلیل می‌کند، خود نیز دست به ارائه‌ی صورت‌بندی نظری درباره‌ی اثر او می‌زند. وی معتقد است رمان پروست «فلسفه به واضح‌ترین و مفصل‌ترین شکل استدلالی‌اش نیست، بلکه ایده‌هایی است که در فلسفه مطرح می‌شوند و بسیاری اوقات فلاسفه‌ای که پروست خوانده‌اند آن‌ها را نوشته‌اند»(ص:٢٢٢). از این‌رو موضوعاتی را پیرامون اثر پروست با جامعه‌ی اروپایی و فرانسوی و نیز تاریخ ادبیات مطرح می‌کند. بیشتر مباحث این فصل حول این موضوع می‌گردد که رمان چگونه می‌تواند فلسفی باشد، و تاحدودی نشان می‌دهد که فلسفه‌ی رمان باید شامل رمان به مثابه فلسفه نیز باشد.

فصل پایانی با عنوان (رمان فلسفی) از خلال آثار جیمز جویس و جین آستین به دو طیف رمان می‌پردازد. طیفی که مستقیماً در آن‌ها موضوعات فلسفی بیان و صریحاً -یا در لفافه‌ی ادبی- فلاسفه را مورد اشاره قرار می‌دهند (همچون آثار جویس)، و طیفی که آشکارا وجوه فلسفی ندارند اما می‌توان آنها را در چارچوبی فلسفی تحلیل کرد (همچون آثار جین آستین).

استاکر آثار جویس را در نسبت‌شان با کی‌یرکگار و ویکو و، آثار آستین را در نسبت با کی‌یرکگارد تحلیل می‌کند. وی در ابتدای این فصل می‌نویسد: «هیچ تاریخ فلسفه‌ای بدون رمان و هیچ تاریخ رمانی بدون فلسفه وجود ندارد. قالب فلسفه بدون قالب رمان درک‌پذیر نیست و قالب رمان بدون قالب فلسفه درک‌پذیر نیست»(ص:٢٤٨). استاکر بعد از تحلیل نظری آثار جویس و آستین، و در قسمت نتیجه‌گیری فصل دهم که به شکلی می‌تواند نتیجه‌گیری کل مباحث کتاب نیز قلمداد شود می‌نویسد: «نمی‌توانیم رمان را خارج از بستر فلسفی روزگارش بفهمیم؛ دست‌کم در مورد رمان‌هایی که در تاریخ ادبیات بسیار شاخص‌اند چنین است. این رمان‌ها درگیر کاوش فلسفی آگاهانه یا ناآگاهانه می‌شوند»(ص:٢٧٧).

در پایان و درخصوص متن ترجمه‌‌شده‌ی فارسی کتاب فلسفه رمان باید یادآور شد متاسفانه غلط‌های املایی زیادی در ترجمه‌‌ی آن موجود است. در بسیاری از بخش‌های کتاب هم با متنی سلیس برخورد نداریم. حتی می‌توان به معدود اشتباهات نظری در متن آن اشاره کرد که مشخص نیست این خطاها از سمت مترجم محترم صورت گرفته یا نویسنده‌ی کتاب. از آن‌رو که متن انگلیسی کتاب در دست نگارنده‌ی این یادداشت نیست از کار مقایسه‌ی آنها چشم‌پوشی می‌کنم و تنها به موردی واضح در آن اشاره خواهم کرد. به عنوان نمونه در صفحه‌‌های (٢٠٥ و ٢٠٦) هنگامی که نویسنده درباره‌ی شخصیت‌های دو رمان «محاکمه» و »قصر)» فرانتس کافکا صحبت می‌کند درچند جا اسم شخصیت‌ها به اشتباه آورده شده است. در ترجمه‌ی فارسی آمده است: «رمان‌های او [کافکا] کا (K) را در محاکمه و یوزف کا را در قصر به نمایش می‌گذارند… »(ص:٢٠٥) و یا آمده: «در قصر، یوزف کا در جستجوی تائید قانون فعال‌تر است… »(همان). واضح است که شخصیتِ رمان محاکمه‌، یوزف کا (یا ژوزف کا) است و شخصیتِ رمان قصر، (کا) نام دارد.

اما در بخش تحلیلی کتاب جای این دو به اشتباه آورده شده است که احتمال کژفهمی مخاطب را از تحلیلِ نویسنده افزایش می‌دهد. اگر چنین خطایی از جناب نویسنده‌ی کتاب صورت گرفته باشد الزاماً مترجم باید در پانوشت آن را توضیح می‌داد، اما اشاره‌ای به آن وجود ندارد. جدای از این مورد، متاسفانه پی‌نوشت یا پانوشتی در متن ترجمه وجود ندارد که خواننده‌ی کمتر آشنا با چنین مباحثی را همراهی کند. به‌خصوص که بخش عمده‌ای از ارجاعات بری استاکر هنوز به فارسی ترجمه نشده‌اند. ارائه‌ی توضیحات مترجم در ترجمه‌ی متون نظری می‌تواند همراه خوبی برای درک مباحث چنین کتاب‌هایی باشد.

منبع: وبسایت نقد و بررسی کتاب وینش

نقد و بررسی

ادبیات داستانیبری استاکرداستانرمانرمان خارجیژانر ادبیفلسفۀ رمانکتاب داستانکتاب رمانیاسر پوراسماعیل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *