به قلم علی کاظمیان (1356) دانش آموختۀ رشتۀ نمایش؛ شاعر سه مجموعۀ شعر به نامهای «آواز درودها»، «آوار ابریشم» و «بیخبر از فردای شاعری»؛ انتشار آلبوم دکلمۀ اشعار «دوستت میدارمهای دنج»؛ نویسندۀ داستان «مکث منگ» از نشر لگا
سینمای ایران فیلم نوشتهای در گنجه مانده بسیار دارد که اگر ساخته می شدند سبب رونق پردۀ نقرهای شده بودند.
چه اندیشههای نابی که برای سینما و به نیّت ارتقای فرهنگ نوشته نشدند و دریغ که حتّی به مرحلۀ روخوانی هم نرسیدند! چه کفران نعمتی!
برای بررسی و شناخت پدیدهها و مقولهها و رسیدن به یک بازتعریف، باید علاوه بر تحليل «آنچه هست»، نظری دقیق نیز به «آنچه میتوانست باشد» افکند و ازقضا در این مقطع حساس کنونی، باید «خوانندۀ سینمای ایران» نیز بود.
کتاب «یک جرعه خون تازه» فیلم نامهای است برای ارتقا بخشیدن به بضاعت سينما. کندوکاوی در تاریخ سرزمینمان و روایتی از حسن صباح و قلعۀ اسرارآميز الموت. صالح نجفی در مقدمه کتاب چنین نوشته: «فیلمهای تاریخی کوششهاییاند برای تخیل/تصویرکردن ژستهای آدمهایی که مشاهدۀ حرکات سر و دستشان از دایرۀ توان ما بیرون است، کوششهایی برای گوشسپردن به آهنگ گفتار مردان و زنانی که صدایشان در هیچجا ضبط نشده است. بدین اعتبار، فیلمهای تاریخی، اغلب مديون دو مدیوم کھناند: تئاتر و نقاشی. مردان و زنانی که در فیلمهای تاریخی نقش میآفرینند/ بازی میکنند، در واقع پا در صحنۀ تئاتری میگذارند که دستمایهاش وقایع تاریخی است.»
یک لحظه با خود بیندیشیم که سرزمینی هست که تاریخ پرفرازونشیبی دارد، مملو از حوادث و شخصیتهای اثرگذار، اما سينمایش چندان اعتنایی به این گنجینه نمیکند! برای ساختن روزمرگیهای سطحی، شگفتا که هم امکانات هست و هم سرمایه!
کتاب/فیلم نامههای ساخته نشده را باید خواند تا دستکم سینمای درونمان عمق بیابد.
«هیچ جنبندهای در قریههای گرد جبال نیست. همهجا را یکبهیک گشتهایم. همه خالی است. اسباب واثاث برجاست لیک آدمها نیستند.» (از متن کتاب)
«شاید زمانی ارادهای برای تبدیل آن به فیلمی آبرومند پیدا شود، شاید… وقتی دیگر» (ادامۀ مقدمۀ صالح نجفی)
منبع: مجلۀ فرهنگی هنری کوچۀ باغ و هنر اندیشه