زمانی که ژانری به مرحلۀ کنایهآمیزش میرسد، زنده نگاهداشتن آن دشوار میشود. در این مرحله، قراردادهای کلاسیک ژانری توان خود را برای خشنودکردن مخاطب از دست میدهند. اما وودی آلن آنقدر حساس و جسور هست که در شیوۀ استفاده از ترانه در سینما تجدیدنظر کند و پلی بین سبکهای سینمایی معاصر و قراردادهای کلاسیک موزیکال دورۀ نظام استودیو برقرار کند.
برخی ترانههای آن دوره حضور بسیار چشمگیری در فیلمهای آلن از جمله «آنی هال»، «خاطرات هتل استارداست» (1980) و «روزهای رادیو» (1987) دارند، اما در موزیکال بدیع «همه میگویند دوستت دارم» بود که مستقیماً به این ژانر پرداخت.
استفاده ازترانههای قدیمی در آثار آلن
همچون فیلم «وقتی هری با سالی ملاقات کرد» (1989) که حاوی ترانههای کلاسیکی مثل «عشق اینجاست که بماند»، «بیا همهچی رو تموم کنیم» و «اون باید تو باشی»، «همه میگویند دوستت دارم» نیز حاوی ترانههای عاشقانۀ قدیمی است ولی در اینجا خود بازیگران آلن هستند که میخوانند و ترانهها آثار متعارف چندان آشنایی نیستند.
برای مثال، آلن آلدا ترانۀ «نگاهکردن به تو» کول پورتر را برای همسرش، با بازی گُلدی هان، میخواند.فیلم با ارایۀ ترانههای نهچندان معروف از ترانهسرایی مشهور از دوران نظام استودیویی، آلدا را قادر میسازد تا ترانه را «از آن خودش» کند.
اگر آلدا بهجای این ترانه، ترانۀ «شب و روز» پورتر را خوانده بود، مخاطبان احتمالاً میتوانستند اجرای معروف فرانک سیناترا از این ترانه یا اجرای کلاسیک فرد آستر در «طلاق خوش» را بهخاطر بیاورند.
علاوه بر این، اجرای سردستی آلدا حاکی از عشق عمیق و آرام شخصیت او به همسرش است که او را با هلن تروآ مقایسه میکند.
نگاه وودی آلن
از نگاه دیوید تامپسون فیلم موزیکال آلن «نگاهی است کاملاً حسرتبار به فرمی که دیگر وجود ندارد».
بهگفتۀ او، در حالیکه فیلم «همه میگویند دوستت دارم» به گذشتهای گمشده احترام میگذارد، ولی صرفاً موزیکالی نوستالژیک نیست و فقط ادای موزیکالهایی را که به آنها احترام میگذارد در نمیآورد، بلکه کار بدیعی با ژانر موزیکال میکند، چیزی که نه در موزیکالهای کلاسیک هالیوود میتوان دید و نه در موزیکالهای کنایهآمیز دهۀ هفتاد. فیلم تجلیلی است از خود قرارداد ترانۀ خودانگیخته. اجازه دهید ببینیم که فیلم چگونه اینکار را میکند.
شخصیتها
شخصیتهای «همه میگویند دوستت دارم»، همچون شخصیتهای موزیکالهای دوران نظام استودیویی، بهطرز ناگهانی و خودانگیخته زیر آواز میزنند، ولی فیلم آلن هیچ زحمتی به خودش نمیدهد تا ما را بهراحتی با این تمهید مواجه کند.
فیلم همچنین دغدغههایی بابت واقعگرایانه بودن انگیزۀ شخصیتها برای خواندن و رقصیدن نشان نمیدهد (برای مثال، بازیگران در نقش خوانندگان حرفهای ظاهر نمیشوند) یا تلاشی برای تسهیل انتقالهای ناشیانه به ترانه و رقص و بالعکس نمیکند. برعکس، بهنظر میرسد که همه «میگویند دوستت دارم» بهعمد میکوشد تا درزهایی را برملا کند که ترانهها را به روایت «عادی» پیوند میزنند.
در حقیقت، گرچه تماشاگرانی که هنگام اکران اولیۀ فیلم به سینماها رفتهاند باید میدانستهاند که قرار است فیلمی موزیکال ببینند، ولی وقتی ادوارد نورتون در همان لحظات نخست فیلم ناگهان شروع به خواندن ترانۀ «فقط تو، فقط من» متعلق به سال 1929 میکند جا میخورند.
نورتون بلافاصله پس از اولین کارت عنوانبندی شروع به خواندن میکند، بیهیچ حرف یا پیشدرآمدی موسیقایی که انتقال به جهان موسیقایی فیلم را تسهیل کند.
آن جهان بهنظر دنیای جایگزین ازپیشآمادهای میرسد؛ شبیه دنیایی که بهطرز غریبی قراردادهای ژانری منسوخ را اقتباس کرده است.
مهارت آوازخواندن بازیگرها
این واقعیت که بیشتر ستارههای فیلم صداهای نیرومندی برای آوازخواندن ندارند عجیب بودن کل این دنیای ساختگی را تشدید میکند.
برخی بازیگران، از جمله آلدا و هان، خیلی خوب آواز میخوانند. سایر بازیگران، از جمله نورتون، تیم راث و جولیا رابرتز کاملاً مشخص است که آماتورند؛ در واقع، اگر قرار بود هر کدام از ما در این فیلم بازی بکنیم صداهای ما خیلی بدتر از صداهای آنها نبود.
بااینحال، بهرغم ناشیانهبودن برخی اجراها، حس بسیار خوبی به مخاطب منتقل میکنند. وقتی خود آلن ترانۀ «من دیگه عاشق نمیشم» (1924) را میخواند ولی چون صدای ضعیفش نخراشیده است او را ترحمپذیرتر و اجرایش را تأثیرگذارتر نشان میدهد.
تجربۀ تماشای ستارگانی که برای اجرای ترانههایشان تقلا میکنند با تجربۀ تماشای بازی، مثلاً، جیمی استوارت که «عاشقشدن آسان است» را در «زادهشده برای رقص» (1936) میخواند یا مارلون براندو که «شانس یک بانوست» را در «مردها و عروسکها» (1955) اجرا میکند خیلی متفاوت است.
بهنظر میرسد که این فیلمها با صداهای ضعیف بازیگرانشان بهنوعی کنار میآیند؛ اگر بازیگران بتوانند بهتر اجرا کنند، این فیلمها نیز آثار بهتری از کار درخواهند آمد. ولی «همه میگویند دوستت دارم» هیچ اهمیتی به مهارت آوازخوانی بازیگرانش نمیدهد.
در عوض، فیلم آلن از این واقعیت لذت میبرد که سینما سنتی از آوازخواندنهای ناگهانی و خودانگیخته پشتسر خود دارد و مجبور نیست که به خاطرش از کسی عذرخواهی کند، هرچند شاید حالا برای ما بهنظر عجیب برسد.
رویکرد آلن به ژانر موزیکال
بهنظر میرسد که دغدغۀ آلن، برخلاف پیشینیانش در دورۀ کلاسیک هالیوود، بیشتر لذت ناشی از خود قرارداد ترانۀ خودانگیخته است تا استعدادی که در این اجراها بهنمایش گذاشته میشود.
فیلمسازان دورۀ نظام استودیویی میتوانستند آوازخواندنهای ناگهانی را توجیه کنند زیرا ترانهها صحنۀ تماشایی اجرای موسیقایی را ممکن میساختند.
فیلمسازان که میدانستند تماشاگران دوست دارند خواندن و رقصیدن آستر، کلی، گارلند و سایر هنرمندان مستعد را روی پردۀ سینما تماشا کنند، تمهیدات استادانهای برای ادغام ترانهها در ساختار روایی فیلم ابداع کردند.
با وجود معقولنبودن آشکار این قرارداد، مخاطبان پذیرفته بودند که شخصیتها میتوانند بهطورناگهانی و خودانگیخته زیر آواز بزنند. فیلم آلن با بیاعتنایی به هدف اصلی این قرارداد، از خود قرارداد لذت میبرد.
فیلم میخواهد به ما نشان بدهد که اگر آدمهای معمولی، حتی افراد فاقد استعداد موسیقایی، برای بیان افکار و احساساتشان میتوانستند هرازگاهی ناگهان زیر آواز بزنند و برقصند، چه لذتی میتوانستیم از آن ببریم.
«همه میگویند دوستت دارم»، برخلاف موزیکالهای پیش از خودش، از پیشینۀ تاریخ سینمای موزیکال و قراردادهای ارایۀ ترانه در فیلمها سرچشمه میگیرد.فیلمسازان دورۀ نظام استودیویی با تسهیل انتقال از حرفزدن عادی به آوازخواندن و رقصیدن بالعکس، میکوشیدند تا نقابی بر قرارداد آواز خودانگیخته بکشند.
در حد فاصل 1967 تا 1973، فیلمسازان پسااستودیویی با ابداع و بسط قرارداد ترانۀ درونی توانستند از ترانههای بیانگرانه در چارچوب محدودیتهای فیلم، اجرا و سبکهای موسیقایی معاصر استفاده کنند. در ضمن، موزیکالهای کنایهآمیز دهۀ هفتاد با تمهیدات ژانر موزیکال شوخی کردند.
«همه میگویند دوستت دارم»، همچون یک موزیکال دورۀ نظام استودیویی، متضمن قرارداد آواز خودانگیخته است، و همچون فیلمهای دوران پسااستودیویی پاسخیست به فقدان آن قرارداد.
ولی رویکرد فیلم آلن به این قرارداد بهمثابۀ چیزی نیست که باید پنهان، تعدیل یا ریشخند شود. بلکه از نظر او دستکم بخشی از لذتهای نامأنوس ژانر موزیکال از همین قرارداد سرچشمه میگیرد.
بهاحتمال زیاد، هیچ فیلمساز دیگری رویکرد آلن به ژانر موزیکال را تکرار نخواهد کرد، ولی فیلم او با آوردن قراردادهای ژانر موزیکال به جهان معاصر، آنها را اجمالاً احیا میکند.
«همه میگویند دوستت دارم» با تلفیق سینما و سبکهای نمایشی معاصر با مجازهای ازمدافتادۀ ژانر موزیکال نشان میدهد که اگر جهان ما میخواست از قراردادهای نامعقول موزیکال هالیوودی تبعیت کند چه شکل و شمایلی به خود میگرفت.