چگونه بشریت پدید آمد و چرا گونهای مانند ما در این سیاره وجود دارد؟ آیا ما جایگاه یا حتی سرنوشت خاصی در جهانِ هستی داریم؟ مقصدمان چیست و چرا؟ که خود ایبسا دشوارترین پرسشِ پرسشها باشد.
ادوارد ویلسون، زیستشناس برندۀ جایزۀ پولیتزر، در فلسفیترین اثر کارنامۀ خود [یعنی] معنای هستی انسان، با این قبیل سؤالات وجودی و چندی دیگر دستوپنجه نرم میکند و آنچه که وجه تسمیه والای انسانها از همۀ گونههای دیگر است، بررسی میکند. ویلسون ضمن جستوجو برای معنا در آنچه نیچه زمانی آن را «رنگینکمانِ» حول لبههای بیرونیِ دانش و خیال نامید، خوانندگانش را با خود به سفری میکشاند که در درازای آن علم و فلسفه را برای ابداع رسالهای قرن بیستویکمی در مورد وجود انسان به هم پیوند میزند؛ از پیدایش نخستینِ ما گرفته تا نگاهی تحریکآمیز به آنچه آیندۀ بشر آبستنِ آن است.
نویسنده در کتاب حاضر بررسیِ پیشگامانۀ خود را دربارۀ «عصر انسانشناسیِ» ما، که با کتاب تسخیر اجتماعی زمین آن را آغازید و اثرش از سوی نیویورکتایمز «گزارشی درازدامن و گسترده از عروج انسان تا حکمرانی بر زیستکره» تعریف شد، پی میگیرد و چنین مدعی میشود که ما انسانها در مقام یک گونه، اکنون به آن اندازه دربارۀ جهان و خودمان میدانیم که بتوانیم به پرسشهایی در مورد جایگاه خود در کیهان و معنای زندگیِ هوشمند به روشی نظاممند و، البته، آزمونپذیر بپردازیم.
ویلسون که پیشتر با این انتقاد روبرو بود که نگاهی کاملاً مکانیکی به زندگیِ انسان و اتکایی بیش از حد به پیشتعیینیِ ژنتیکی دارد، در کتاب «معنای هستی انسان» گستردهترین و پیشرفتهترین نظریههای خود را در مورد فرمانرواییِ زندگی انسان ارائه میکند، و اذعان دارد که اگرچه انسانها و عنکبوتها تکامل مشابهی با هم داشتهاند، غزلی که شاعر میسراید با تاری که عنکبوت میبافد یکسر متفاوت است. در این میان او چه مشغول پرداختن به «معمای گونۀ انسان» باشد چه «ارادۀ آزاد» و «مذهب»؛ یا کلامی چند به هشدار دربارۀ «ویرانیِ تنوعزیستی» بنویسد؛ یا حتی شمایلی محتمل از فرازمینیها را به دست دهد، کاملاً بر این باور است که بشریت جایگاه ویژهای در جهان شناختهشده دارد.
دوران بشری که با دگرگشتِ بیولوژیکی آغاز شد و به پیشاتاریخ و سپس به تاریخِ مکتوب رسید، اکنون بیش از هر زمان دیگری مقابل دیدگان ماست. بااینحال، ویلسون با ابراز نگرانی از اینکه ما با دستکاریِ بیولوژی و سرشتِ انسانی مطابق با میل خود، در شرف کنار گذاشتن انتخاب طبیعی هستیم، صراحتاً نتیجه میگیرد که پیشرفتهای علم و فناوری بزرگترین معضل اخلاقیِ ما را از آن زمانی که خداوند دستان ابراهیم را [در مسلخ پسر خویش] نگه داشت، به ارمغان میآورد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.