بررسی مجموعۀ ده جلدی «فیلم بهمثابۀ فلسفه» با حضور مازیار اسلامی، نویسنده و منتقد سینما؛ و صالح نجفی، پژوهشگر، مترجم و مؤلف کتابها، در موسسۀ شهر کتاب برگزار شد.
در این نشست صالح نجفی مؤلف و مترجم مجموعۀ ده جلدی فیلم بهمثابۀ فلسفه گفت: نوشتن دربارۀ برخی از فیلمهای این مجموعه بهطور اتفاقی پیش آمد و به هر حال من نمیتوانم خود را منتقد سینما بنامم. در ابتدا بگویم اینکه برخی از فیلمها را برای توضیح مفاهیم فلسفی انتخاب کنیم رویّۀ درستی نیست و با این روش موافق نیستم. ما ابتدا باید از کنشهای فلسفی در یک جامعه حرف بزنیم و سپس آن را ریشهای تفهیم کنیم. من با یک سؤال این مجموعه را شروع کردم و بیشتر تحتتأثیر آشنایی با کسانی مانند مازیار اسلامی بودم و سؤال من این بود که آیا فیلمها میتوانند صورتی از تفکر باشند و یک آپارتوسی برای آن در نظر گرفت و مجموعه روابطی که یک فیلم را تولید میکند جزو حیات مادی آن به حساب آورد یا خیر؟
صالح نجفی در ادامه افزود: سینما برای ما یک ابژۀ تمامشده نیست و برای جامعه ما حیات دوگانهای دارد. جامعۀ ما با جهشی زیاد به این مدیوم رسیده است. هنوز سنتهای زیباشناسی به آن صورت در ایران پا نگرفته و عدهای مشغول فیلمدیدن و فیلمساختن هستند! متونی که در این مجموعه تولید شده تلاشی بوده تا از طریق فیلمها فکر کنیم و از این نظر فیلمها خیلی با هم فرق ندارند. فیلمهای این مجموعه امتحان خود را پس دادهاند و مورد تأیید هم هستند اما اگر کسی بخواهد ایدهای از طریق سینما مطرح کند باید با فیلم فلسفی درگیر شود. این متون را باید به صورت یک آزمایش فکری خواند.
در انتهای نشست مازیار اسلامی دربارۀ مفهوم نظری سینمای فلسفی و همچنین نظریههایی که صالح نجفی از آنها برای تدوین این مجموعه استفاده کرده، صحبت کرد و گفت: به نظر من صالح نجفی مانند یک آکادمی تکنفره است که نقش مهمی در آشنایی فارسیزبانان با علوم فلسفی داشته است. من اعتقاد ندارم که چیزی بهعنوان سینمای فلسفی وجود دارد یا اینکه فیلمساز فلسفی وجود دارد. همانطوری که نمیتوانیم بگوییم شاعر و نقاش فیلسوف وجود دارد در سینما هم وضع به همین منوال است. در زبان فارسی واژه فلسفه کلمه خوشآهنگی است و فیلم هم که همراه میشود بهلحاظ آوایی آدم را راضی و خشنود میکند. گفتههای من بر اساس نظریات آلن بدیو استوار است که صالح نجفی هم در ترجمه و ارائۀ آنها یدی طولانی دارد.
این منتقد سینما در ادامه عنوان کرد: فیلم خوب فیلمی نیست که بحثهای عمیق فلسفی کند و از قضا فیلمهایی که با این نیت و مدعا ساخته شدهاند _ مانند فیلمهای گلخانهای دهه 60 سینمای ایران _ شکست خوردند چون هر فیلم بیش از هر چیز دیگری باید به سینما وفادار باشد. من پروژۀ صالح نجفی را مشقهایی برای فکرکردن دربارۀ سینما میبینم.
فلسفه دربارۀ همه چیز تامل میکند از جمله دربارۀ سینما و ما نباید فکر کنیم فلسفۀ سینما و رابطۀ فلسفه با سینما رابطهای عمیق و چندلایهای است که فیلمسازان خاصی میتوانند به آن وارد شوند. از «گنج قارون» گرفته تا فیلم «همه میدانند» از اصغر فرهادی همه به ما امکان فکرکردن میدهند و هیچ فیلمی از دایرۀ چنین تفکری خارج نیست. سینما یک فرم هنری است و بیش از هر چیز دیگری به ما امکان فکرکردن میدهد و هیچ فیلمی از دایرۀ چنین تفکری خارج نیست. سینما یک فرم هنری است و بیش از هر چیز دیگری به مولفههای خودش باید وفادار بماند و آنها را فعلیت ببخشد.
وی در انتهای بحث خود عنوان کرد: وقتی دربارۀ چیزی بهعنوان رابطۀ سینما و فلسفه صحبت میکنیم باید به شیوههای تولید فکر در سینما بپردازیم و سینما برای تولید فکر باید از مولفههای سینماتوگراف استفاده کند نه نظریات فلسفی.
مجموعۀ ده جلدی فیلم بهمثابۀ فلسفه
در انتهای نشست صالح نجفی در ادامۀ بحث خود عنوان کرد: درباره بدیو و رابطهاش با سینما نکات جالبی وجود دارد. بدیو متون زیادی درباره سینما تولید کرده است که به اصطلاح تنها شامل سینمای سطح بالا نمیشود. به عنوان مثال بدیو خیلی به سینمای وسترن علاقه داشته است. ما تا سالیان سال تنها سه مقاله از بدیو دربارۀ سینما داشتیم که تحول سینما را نمایندگی میکرد؛ مقاله «حرکات اشتباه در سینما» از آن جمله است. در این مقاله بدیو از بوطیقای سینما صحبت میکند و آن را نتیجۀ سه.حرکت میداند؛ حرکت سراسری، حرکت موضعی و حرکت ناخالص.
حرکت سراسری آن چیزی است که در کل فیلم میبینیم و حرکت موضعی از قابی به قاب دیگر وجود دارد و در نهایت حرکت خالص که میتوان از منظر ناخالصی هنر سینما به آن وارد شد که این هنر از ایدۀ هنرهای دیگر استفاده میکند. بدیو معتقد است که فلسفه موظف است بهسوی بیان سینمایی حرکت کند و سینما را بهعنوان بزرگترین ابداع قرن بیستم معرفی میکند. بدیو مدعی بازگشت ماتریالیستی بهسمت افلاطون است و افلاطون را بهعنوان فیلسوفی که فلسفه را هنری مشروط به دستیابی به علم معرفی کرده، میشناسد.