انریکه دوسل در این کتاب، سیاست را بهمثابه کنش حیاتبخش، همبستگیزا و آزادیبخش مطرح میکند. اثر، آینه جهان پس از امپریالیسم، نئولیبرالیسم و مدرنیته غربمحور است.
«بیست تز در باب سیاست» نوشتهٔ انریکه دوسل فیلسوف، مورخ و نظریهپرداز آرژانتینی – مکزیکی با ترجمهٔ هومن کاسبی، ازجمله آثار نشر لگا است. همچنان که در معرفی اثر آمده، کتاب در درجهٔ اول متوجه جوانان است، کسانی که باید بفهمند رسالت شریف سیاست، وظیفه میهنی و جمعی است.
پیشگفتار کتاب به قلم ادواردو مندیتا
به باور ادواردو مندیتا فیلسوف سیاسی در پیشگفتار کتاب «بیست تز در باب سیاست»، امروزه که مناسبات قدرت تحت سیطرهٔ الگوهای نئولیبرالی، منطق سرمایه و منطق فناورانه شکل گرفتهاند، سیاست روزبهروز از معنا تهیتر میگردد. به باور وی، ما در «عصر لغو سیاست» به سر میبریم که در آن سیاست به الگوریتمی برای بیشینهسازی سود و حداقلسازی هزینهها تقلیل یافته است. انریکه دوسل در برابر این روند، سیاست را بازتعریف کرده، آن را نه بهمثابه کنترل بر زندگی، بلکه تلاش در جهت استمرار و شکوفایی زندگی در جمعی همبسته، آزاد و اخلاقی مینگرد.
مندیتا در ادامه، ضمن اذعان به این حقیقت که بدون در نظر گرفتن سنت فکری انریکه دوسل نمیتوان وی را درک کرد، میآورد: «او از دههٔ ۱۹۶۰، با تمرکز بر “فلسفهٔ آزادیبخش” که ظ در آمریکای لاتین بهصورت نظاممند مطرح شد، طرحی را پایهگذاری کرد که در پی نقد بنیادین عقلانیت مدرن، خوانش تازهای از اخلاق، سیاست، و اقتصاد ارائه میدهد. آثار او در این حوزه، از خوانشهای مفسرانه و آرشیوی از مارکس گرفته تا دیالوگهای طولانی با فلاسفهای همچون کارل اتو اپل، زمینهساز فلسفهای شده که ریشه در صدای قربانیان دارد».
کتاب را در این چارچوب باید چکیدهای از نظام فکری دوسل دانست که در تقابل با سیاست رسمی و هژمونیک، از سیاستی سخن میگوید که از پایین آغاز میشود، از صدای مطرودان تغذیه میکند و در پی خلق امکانهای تازه برای حیات جمعی است.
سیر مفهومی تزهای مطرحشده در کتاب «بیست تز در باب سیاست»
بیست تز مطرحشده در این کتاب، بهگونهای طراحی شدهاند که از تزهای انتزاعی آغاز شده و بهتدریج بهسوی تزهای انضمامی و پراتیکمحور حرکت میکنند. ده تز نخست بر مبانی سیاست، اهداف و اصول هنجاری آن تمرکز دارند و شامل اصل مادی (صیانت و استمرار حیات)، اصل صوری (بازشناسی و تفویض)، و اصل امکانسنجی (امکانپذیری واقعی کنش سیاسی) میشوند.
اما ده تز دوم، وارد ساحت نقد قدرت، نقد نظام سلطه، و تعریف سیاست آزادیبخش بهمثابه پراتیک مقاومت و آفرینش بدیل میشوند. به تعبیر دوسل، سیاست آزادیبخش از جایگاه قربانیانی آغاز میشود که از نظم مسلط طرد شدهاند، صدایشان شنیده نمیشود، و بهواسطهٔ آن نظم از حیات سیاسی محروم شدهاند.
اخلاق و سیاست ازنظر انریکه دوسل
ازجمله عناصر مهم در منظومهٔ فکری دوسل، همبستگی تنگاتنگ میان سیاست و اخلاق است. اخلاق در نگاه او صرفاً امری فردی یا هنجاری نیست، بلکه دارای بنیان مادی و اجتماعی است. ازنظر دوسل، امر اخلاقی از روابط ما با دیگری آغاز میشود. در این معنا، اخلاق، تنها شامل اصولی چون اخلاص و احترام نیست، بلکه به امکانپذیری کنش در راستای بهبود حیات جمعی بستگی تام دارد.
ازاینمنظر، سیاست راستین، همان سیاستی است که با تکیه بر «اخلاق آزادیبخش» بنیان میگیرد، نگاهی که نظم مسلط را از دیدگاه قربانیان نقد میکند، و برای بازسازی ساختارهای همبستگی و مشارکت تلاش میورزد. بیجهت نیست که دوسل هر نظام اخلاقی را از منظر کسانی ارزیابی میکند که آن نظام به حاشیه رانده است.
جنبهٔ تاریخی و عملی کتاب
کتاب صرفاً به اصول نظری محدود نیست، بلکه حقیقتی سیاسی است که از دل تجربیات تاریخی و معاصر ملتهای آمریکای لاتین زاده شده است. مواجههٔ دوسل با جنبشهای مردمی – از مادران پلازا دِ مایو گرفته تا مبارزات دهقانان بیزمین و بومیان آمازون – تجربهای زنده از «سیاست از پایین» را به منظومه فکری او پیوند زده است. ازاینرو، کتاب حاضر را نمیتوان تنها فلسفهای انتقادی از سیاست دانست، بلکه نمودار بازآفرینی چپ جهانی است. چپ در این کتاب دیگر نمیتواند با تکیه بر الگوهای نخبهگرایانه، کادری و مرکزگرا عمل کند، بلکه باید بر گوشسپردن به روایتهای زیسته، اسطورههای فرهنگی و عقلانیت زیستی مردمان حاشیه بنا شود.
نگاه دوسل به مدرنیته در این کتاب، پروژهای نیست که بهخودیخود جهانی باشد. او به نقد آنچه آن را «اروپامحوری»، «استعمار معرفتی»، و «اخلاق سکولار انحصارطلب» مینامد، میپردازد و اصرار دارد که هر فلسفهای با داعیهٔ جهانی، باید محدودیتهای هلنیسم، غربگرایی، استعمار، و نادیدهگرفتن سنتهای غیرغربی را در خود نقد کند. وی در مواجهه با پروژهٔ نئولیبرالی جهانیسازی نیز بهشدت انتقادی برخورد میکند که بهزعم او امر سیاسی را با خشونت از آنِ اقتصاد کرده، و انسان را از حیات سیاسیاش خلعسلاح نموده است. سیاست، به زبان دوسل، به «نکروپولیتیک» بدل شده است که نه به زندگی، بلکه به مرگ، و نه به زایش، بلکه به بهرهکشی و طرد میپردازد.
در جایی دیگر، دوسل با الهام از میراث مارکس، لویناس، و الهیات رهاییبخش، مردم را بهعنوان سوژهٔ حقیقی سیاست بازمیشناسد. در این معنا، مردم نه در مقام تودهای بیشکل، بلکه بهمثابهٔ نیرویی زنده، چندلایه، و توانمند در بازآفرینی جهان اجتماعی خود شناخته میشوند. وی با رد نظریات پیشتازگرایانه و نخبگان خودخوانده، از سیاستی دفاع میکند که مبتنیبر «تفویض قدرت فرمانبردارانه» است. قدرت سیاسی، برخلاف منطق حاکمیت مدرن، باید در جایگاه خدمت به مردم باشد، نه سلطه بر آنها. این همان معنای جدید سیاست است که بهعنوان گوشسپردن، مشورتکردن، و عمل در راستای بقا و شکوفایی همگان معنا میشود.
انریکه دوسل و بازتعریف ریشهای سیاست
یکی از نقاط اوج فکری دوسل در این کتاب، بازتعریف ریشهای سیاست در برابر روایتهای رایج است. درحالیکه سنت غربی از هابز تا فوکو، سیاست را امتداد جنگ دانستهاند، دوسل سیاست را امتداد زندگی میداند که امکانی برای زیستن بهتر، برای زیستن با دیگری، و برای حفظ زمین و اجتماع است. به باور وی: «سیاست چیزی نیست جز ادامهٔ حیات ازطریق رایزنی و تفویض اختیارات که هدف آن صیانت از حریف است.».
دوسل فراتر از سیاست انسانی، به سیاست زیستمحیطی نیز میاندیشد. او معتقد است که سیاست نباید صرفاً در خدمت بقا و شکوفایی انسانی باشد، بلکه باید به بازتولید حیات در مقیاس سیارهای بیندیشد.
کوتاه سخن آنکه «بیست تز در باب سیاست» را باید کتابی برای آینده دانست که در برابر جهانِ سیاستزدودهشدهٔ امروز، از بازگشت امر سیاسی دفاع میکند. این بازگشت نه به قدرت و نه به دولت، بلکه به جمع، به مردم، به حیات، و به اخلاق است.
منتشرشده در ایبنا

