سایمون کریچلی دربارۀ خیلی چیزها مینویسد؛ از تراژدی یونانی تا دیوید بویی. او صدایی است یگانه در فلسفهورزی برای زندگی روزمره؛ البته بدون اینکه مفاهیم را تقلیل دهد. در کتاب طاس، سیوپنج جستار گرد هم آمدهاند و به معنای واقعی کلمه از زمین و زمان میگویند: از ابعاد آکادمی افلاطون و اسرار الئوسی تا آثار فیلیپ ک. دیک و مسئلۀ پول و تروریسم و هملت و لذتها و دردهای طرفداری از تیم فوتبال لیورپول.
کریچلی رها مینویسد و صادقانه. او با بصیرتهای عمیق یک فیلسوف و فارغ از گندهگوییهای آکادمیک و بیرون از برج عاج فلسفه، با شور و حرارت از شادی و خشونت و ایمان برایمان میگوید.
از مقدمۀ کتاب: … نه، آن معنایی از طاسی که من میخواهم توجهها را به آنها جلب کنم و ساماندهندۀ سیوپنج جستار این کتاباند، جستارهایی که در طول دهۀ گذشتۀ نوشته شدهاند، معنایی دیگر از طاسی است. بگذارید با یک جُک توضیح بدهم. پدرم سه شوخی محبوب داشت. یکی در مورد عیسی روی صلیب بود، یکی دیگر دربارۀ بالرینی گوزو. دومین جُک خوبی که تعریف میکرد این بود: «من هیچوقت تو بچگی از خونه بیرون نرفتم. خانوادهم اونقد فقیر بودن که مادرم نمیتونست برامون لباس بخره. وقتی ده سالم بود، مادرم برام یه کلاه خرید تا بتونم کلهمو از پنجره بکنم بیرون.»
شاید این بامزهترین جُک جهان نباشد اما خودش بعد از گفتن آن غش میکرد و من هم ضعف میرفتم. حداقل سالی یکبار آن را برایم تعریف میکرد.
طاسیای که من میخواهم در این کتاب بر آن تمرکز کنم، اینطور نیست که صبر کنید مادرتان برایتان کلاهی بگیرد؛ بلکه این است که بیهوا کلهتان را از پنجره بیرون کنید. جستارهایی که در این کتاب جمعآوری شدهاند، تلاشهای مناند برای اینکه کلۀ طاسم را از پنجره بیرون کنم و در فضای عمومی فکر کنم.
کلمۀ «Bald» دو معنای اصلی دارد: بیمو و رُک، مثلاً همچون بیانیهای روشن یا سخنگفتنی شفاف، بیپیرایه، بیپرده و البته تا حدودی تندوتیز. آدم وقتی دانشگاهی باشد، به سخنگفتن با هزارویکجور کلاهخود محافظتی عادت میکند؛ کلاهخودی که میتوان از آن یک کلاهگیس مکتبی پرزرقوبرق درآورد. در چنین وضعیتی زبان بهراحتی پس پرده میرود؛ پر از تعلل، قیدوشرطهای زیرکانه، تعابیر غیرشخصی، جملههایی با افعال مجهول، بندهای فرعی، لفاظیهای چندهجایی مرعوبکننده، نامهای دهانپرکن و توسل به مرجعیت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.